-
سلام
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1395 23:00
میدونید بعضی جاها هستند که هرچقدرم تکنولوژی لعنتی بخواد نابودش کنه نمیتونه! یکی از اینجاها همین وبلاگه! آخ که چقد دلم برای اینجا و نوشتن تو اینجا تنگ شده بود. چقد اینجا حس خوبی داشت و داره . میشد یکاری کرد اینستاگرام و فیس بوک نابود بشه و باز همه بیان وبلاگ ؟ کسی اینجا هست ؟ شماها هنوز هستید ؟ خوبید ؟ چیکار میکنید ؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1393 22:31
انگار اینجا هم مثه خودم تموم شده .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 23:08
اینجا ، حتی تو اوج بهاری ترین ثانیه ها و برای همیشه ، " زمستان " خواهد ماند ! ... + قلبمو میذارم وسط ، این سفره ی عیده منه ...
-
کیارش ، پسر همسایه ی دیوار به دیواریمان هشت سال دارد ...
شنبه 12 بهمنماه سال 1392 22:13
کیارش ، پسر همسایه ی دیوار به دیواریمان هشت سال دارد ... او کلاس دوم دبستان است . پسر تپلی ای که این روزها ، حال و هوای خوبی ندارد ! پدر و مادر کیارش یکی دو سالیست که از هم جُدا شدند و او گویا تازه این جدائی و سختیه آن را درک کرده است ! کیارش ، پسر همسایه ی دیوار به دیواریمان هشت سال دارد ... او نه دغدغه ی آینده را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 23:02
از زندگانیم گله دارد جوانی ام شرمنده ی جوانی از این زندگانیم ...
-
به نام پدر
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 20:32
از دست دادن پدر , " به هر طریقی " , یکی از تلخ ترین و بزرگ ترین غم هائیه که این دنیا بهت میده ! تسلیت میگم کیامهر عزیز ... روح پدرت شاد , دل هاتون آروم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 13:26
شده تا حالا تو جائی که هستین و کمتر از حتتا یک روز ، از طرف هرکی که فکرشو میکردید و نمیکردید ! خواسته و یا ناخواسته ، عذاب بکشید ؟! از خانواده ، رفیق ، فامیل ، همکار و ... ! اگه تجربه کردید که هیچ ! اما اگه نه میتونید بیاید حال الان منو ببینید که حال اصلن خوبی نیست ............
-
کوچه باغ ...
جمعه 13 دیماه سال 1392 00:02
اینجا ، این خونه ! خونه ای که دفترچه ی خاطراتم هست ... از خاطرات خوب و بود ، تلخ و شیرین ! خونه ای که با نوشتن توش آروم میشم ... نوشته هائی حتا به اندازه ی یک خط ! خونه ای که شده یه جزئی از زندگیم ... گاهی اوقات پر رنگ و گاهی اوقات کم رنگ ، سه ساله شد ! اینجا رو مثه روزای اول دوس دارم و به لطف و همراهی شما رفقا ،...
-
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند ...
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 11:16
نمیدونم چی شد که پستم بعد از سه ساعت موندن تو وبلاگ پرید ! فک میکردم مشکل همه هست اما انگار فقط وبلاگ من اینطوری شده ! از همون تیتر پست که مونده فک میکنم متوجه شدید راجع به چی بود ...
-
تولدت مبارک " ناصر "
جمعه 22 آذرماه سال 1392 00:54
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 23:08
در ادامه ی تشکرات خود از سران مملکتی , خواستیم از همینجا از تمامی فرماندهان ، لشگریان , سپاهیان و سربازان شجاع و بی توقع مملکت که با اقدام سنجیده ی خود برادر اوباش " تتلو "رو دستگیر کردن تشکر کرده و بگوئیم عزیزان ! اگر میخواهید دل ما جوانان خنک تر شود , خواهشن برادران اوباش دیگر من جمله برادر ساسی مانکن ,...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 08:54
یکی از چیزائی که هر روز ساعت 7 صبح ، روی میزی که موبایلمو میذارم بدجوری به چشم میخوره ، شناسنامه و و کارت ملی و کپی ها و سند های ازدواجیه که آخر عاقبتشون بعد از چند سال و اکثرن با داشتن بچه های کوچیک به " طلاق " کشیده شده ! چراهای زیادی پشت این روند خیلی افزایشی هست که بعضی هاشون خیلی مُبهم و تعریف نشده هست !
-
روحانی مُچکریم
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 11:16
جدای از هر چیزی ! از هر اٌمید به آینده ... از هر آرامش ... از هر کار مثبت انجام شده ... از هر تکریم بین المللی صورت گرفته ... از گفتن هر حقایق ! چه خوب چه بد ... از اینکه رئیس جمهور کشورم به جای خنده های تک نفره ی مشمئز کننده ، همراه با مردم لبخند میزنه و با احترام متقابل صد در صدی حرف میزنه ، به تلاشی که 5 ، 6 ماه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آذرماه سال 1392 22:12
انگار همین دیروز بود , دوم آذر ماه 91 ! یک سال گذشت , پارسال تو همین روزا بود که یه شور و ذوق عجیب داشتم ! فکرشو نمیکردم , اصلن فکرشو نمیکردم که ذوقم , شورم و احساسم بعد از یک سال بخواد بیشتر بشه ! حالا یک سال گذشته ! پارسال دو هفته بود که از با هم بودنمون میرفت و ما کنار هم جشن تولد تو رو می گرفتیم و حالا بعد از یک...
-
کنارت سالها تحویل میشه ...
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 00:01
یه شب پائیزی ، یه شب سرد پائیزی ! کُنج اتاق ، یه آهنگ . یه هدفن به گوش و صدای کیبورد و دست هائی که مشغول تایپن و دارن نوشته ها روی مانیتورُ حک میکنن ! نوشته هائی که میخواد از 365 روز بگه ! بهتر بگم ، از یک سال ! یک سالِ متفاوت ! دوس دارم بگم سال پیش ! توی همین لحظه ! مشغول ردیف کردن جملات بودم ! اضافه کردن کلمه ها !...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1392 00:30
این بیت آخره ، اما همیشه شعر پایان قصه نیست ...
-
خُداحافظ سرباز شماره 7 ...
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 23:17
...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 00:13
شب عجیبی بود ... یه شب ِ بارونی ، یه شب ِ رویائی ، پُر از استرس ، پُر از تردید ، پُر از اُمید ، پُر از حس های ناب ، پُر از عشق و عاشقی ! پارسال ، توی همچین شبی ، توی همین ساعت و برای اولین بار کلمه ی " دوستت دارم "رو از ته دلم گفتم و به یه زندگی ِ جدید ، اما اینبار تنها نه ، با یه رفیق دلبستم ... رفیقی که...
-
اُمید
شنبه 27 مهرماه سال 1392 22:39
خط و نشانِ روی دیوار ، انتظار برای یک جواب خوب ، روزهای سخت و پر فشار ، صبر و صبر و صبر ، تبدیل به لبخند همراه با اُمید ... !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1392 00:15
روز بی نظیری بود ... + ارشدِ مدیریت مالی پردیسِ قم قبول شدم . خدایا شکرت ، خدایا هزار مرتبه شکرت .
-
" بچه های آسمان "
دوشنبه 22 مهرماه سال 1392 21:24
دیروز یه روز خوب بود ! یه روز پُر از احساس ! حس های ناب و قشنگی که به آدم اُمید میداد ! پُر بود از انرژی های مثبتی که مو رو به تن آدم سیخ میکرد و جز فکرهای خوب هیچی به ذهنت نمیامد ! دیروز بهترین روزِ کاری من تو شرکت بود ! چرا که فقط و فقط و فقط عشق دیدم ! کنار بچه های معلول ذهنی بودن ، کسائی که خدا اونا رو صد ها برابر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 22:30
چند روزی نیستم ، اگه برگشتنی در کار نبود حلال کنید . یا علی ...
-
اول مهر
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 23:43
برعکس خیلی ها گریه نکردم ! برعکس خیلی ها بهانه نگرفتم ! برعکس خیلی ها هیچ گونه ذوقی نداشتم و خیلی خنثی مدرسه رو شروع کردم ! بدون هیچ حس و حال خاصی ! ... 16 ، 17 سال پیش همچین شبی نمیدونم داشتم به چی فکر میکردم ؟! شاید به این که باید قید فوتبال تو کوچه رو بزنم شاید به این که دوستای جدید پیدا میکنم شاید به اینکه حال و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 21:15
چقد امروز ، روزٍ بدی بود .
-
اعجاز
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 23:23
همه ی دنیا نمیدیدن منو ... من کنار " تو " تماشائی شدم !
-
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند !
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 09:20
بعضی روزا هم مثه امروز هستند که خیلی رسمی و شیک میخوای ساعت 7.30 راه بیفتی و سر ساعت 8 کارت مبارک رو بزنی اما اول گوشیت گم میشه و 5 دیقه دنبال اون میگردی ! در خونه قفله و 5 دیقه میری دنبال کلید ! میای ماشینو از پارکینگ بیرون بیاری که میبینی همسایه ی دیوار به دیواره کچل ماشین زاغارتشو گذاشته جلو در و تا میری صداش کنی و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 09:50
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 23:45
اگه تَهِ تَهِ تَهِ دلتون لرزید ! اگه خیلی یهوئی یادش افتادید ! اگه حس کردین اون بالائی داره نگاتون میکنه ! اگه دوس داشتین دو کلام باهاش حرف بزنید ! لُطفن ازش بخواید کمکم کنه ... بیشتر از همیشه بهش نیاز دارم .
-
روزِ تولدِ من !
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 23:00
شمع هایم را غروب فوت کرده ام و آرزویم را الان میکنم ! میخواهم برای همیشه " تو " را داشته باشم ... ! تولد من روزی است که دلم شاد باشد ، و دلم وقتی شاد است که برای همیشه باشی !
-
... وَ تمام !
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 22:26
همانطور که مستحضر هستید امروز مورخه ی سوم شهریورماه هزار و سیصد و نود و دوئه هجری خورشیدی مصادف با نمیدونم چندُمه هجری قمری و نمیدونم چندِ 2013 میلادی مقارن با فارغ التحصیلی اینجانب از دانشگاه بین المللی پیام نور مرکز اراک میباشد ! ما به مناسبت این اتفاق فرخنده و بی نظیر نه از شما دعوت میکنیم جهت شیرینی و شام به اراک...