کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

خط قرمز !

 

قبلنا از آدمها مغرور حالم به هم میخورد  

از اونا که تو خیابون اصلن نمیخندیدن و کلشونو میاوردن بالا و فقط جلوشونو میدیدن !  

اما الان چند روزه که خودم به این حالت در اومدم ... 

نمیدونم اسمشو چی باید گذاشت ، شاید یه نوع لجبازی باشه ... اما با کیشو نمیدونم !  

اینکه قبلن ها خیلی احساس خوبی داشتم وقتی یه نفر میخوره زمین برم کمکش  

اما الان دوس دارم فقط نگاش کنم و الکی بزنم زیر هر و هور !  

یا اینکه وقتی با ماشین بودم ، چه با سرعت بالا و چه با سرعت پائین ، واسادن برای 

رد شدن عابر پیاده از اوجب واجبات بود ، اما الان اگر حتی یواش هم برم ببینم یکی میخواد 

رد شه سرعتمو زیاد میکنم تا رد نشه ، چه سنش بالا باشه و چه شیش ماهش باشه !   

یا اینکه به خاطر رفتن صدای سنتور به خونه ی در و همسایه هرموقعی تمرین نمیکردم اما 

الان از قصد هم شده تمرین هام واسه 12 شب به بعده ...  

یا مثلن دیگه از جزوه دادن خبری نیست ! مثه اون موقع ها نیستم که تعارف تیکه پاره کنم  

بگم هروقت خواستی بیارش ، الان میگم اگر خواستین از خود دانشگاه کپی کنین چون بهش 

احتیاج دارم ! و الان به شدت هوس کردم با دوستام برم بیرون ، تا نصف شب بمونم ، خودمو  

با قلیون خفه کنم و وقتی رسیدم خونه منتظر باشم ببینم کی اعتراض میکنه تا درست حسابی 

جوابشو بدم ... 

کللن عبور از خط قرمز این روزا به شدت حال میده ! اگر تجربشو ندارید حتمن امتحانش کنید ... 

  

 

+ نگاه جامعه به این جور کارها اصلن نگاه خوبی نیست !  

چه آدم بی شعوریه ... از ته دهات اومده ... بی فرهنگه ... خانوادش درست تربیتش نکردن و  

الی آخر ... اما تموم این حرفا دایورت میشه به اون جای مخصوص !