کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کنارت سالها تحویل میشه ...

 

 یه شب پائیزی ، یه شب سرد پائیزی ! 

کُنج اتاق ، یه آهنگ . یه هدفن به گوش و 

صدای کیبورد و دست هائی که مشغول تایپن و 

دارن نوشته ها روی مانیتورُ حک میکنن ! 

نوشته هائی که میخواد از 365 روز بگه !   

بهتر بگم ، از یک سال ! یک سالِ متفاوت ! 

دوس دارم بگم سال پیش !‌ توی همین لحظه ! 

مشغول ردیف کردن جملات بودم ! اضافه کردن کلمه ها !  

با یه هیجانِ وصف نشدنی !  

دلم برای اون شب تنگ شده !‌ شبی که بغض شادانه داشت ! 

بغض برای فردائی که قرار بود یه زندگی جدید تو اون شروع بشه ! 

برای روزی که بزرگترین آرزوی اون روزها بود !  

دلم برای اون روز تنگ شده !  

برای اون پارک ! پارکی که همه چی یروزی تو اون تموم شد و  

همه چی یروزی از همونجا با یه صندلی اینور تر شروع ! 

دلم برای اون ناهار صمیمی و خودمونی ! 

ناهاری که وسطش قرار بود حرفای مهمی زده شه ! 

دلم برای اون ساعت ، برای اون دقیقه ، برای اون ثانیه ، 

برای شنیدن یه تک جواب به اسم " باشه " ،  

برای شروع یک زندگی جدید ، برای شروع عاشقی ... تنگ شده ! 

16 آبان پارسالو خوب یادمه ... بذار بهتر بگم ! 

از 16 آبان پارسال تا همین الان رو خوب یادمه !  

تک تک لحظه ها رو ... تک تک بگو بخندها رو ... اشک ها رو ... 

تک تک شادی ها و غم هارو ... تک تک خاطره ها رو ... 

خاطره هائی که انقد تازست که وقتی مرور میکنیم انگار همین امروز  

اتفاق افتاده ! مثه همین چیزی که دیروز بحثشو کردیم ! یادته ؟! 

بهترین ناهاری که کنار هم بودیم ! ناهاری که گفتم خیالم راحت بود !

دوس دارم بنویسم ، از همه ی روزای با هم بودن ... 

از ساعت هائی که وقتی کنار هم بودیم به سرعت میگذشت و  

وقتی دور از هم بودیم قصد رفتن نداشت ... 

از آهنگ هائی که شبا وقتی تو یه حس و حال خاص بودیم برای 

هم میفرستادیم ... 

از بارون هائی که می آمد و زیرش یه زمزمه بود و یه در خواست !  

از روزای پر استرس ، 

از روزای دلهره آور ، 

از آرامش ،  

از احساس های قشنگ ،

از یه حالِ خوب ... 

حالی که یک ساله قسمت من شده !‌ 

یه حالِ خوب رویایی ... 

همه ی اینا ، همه ی زندگی کردن الان ،  

همه ی این حس های عاشقانه ، 

همه ی این احساس های خالصانه ، 

همه ی خوبی هائی که نصیبم شده ،

همه ی پله هائی که تک تک دارن کنار گذاشته میشن ، 

همه ی بالا رفتن های این چند وقت رو  

تو این دنیای به این پهناوری مدیون یه نفر به اسم " تو ام " ! 

توئی که با بودنت ، با عشقت ، با گرمای نفست به یه نفر بخشیدی ! 

به نفری که شاید با همین چند ماه پیشش خیلی فرق کرده ! 

زود از کوره در میره ، 

بهانه گیر شده ، 

سر چیزای الکی اعصاب خورد میکنه ، 

بچه بازی در میاره و  

گاهی اوقات نمیتونه قوی باشه و فقط تکیه میکنه ! 

اما همون یه نفر ، همون آدمی که تمام تلاششو میکنه که رو قولش وایسه ، 

همون آدمی که دلش میخواد برای تو بهترین باشه ،

بیشتر از همیشه دوستت داره ! 

بیشتر از همیشه عاشقته !  

بیشتر از همیشه بهت وابسته شده ! 

بیشتر از همیشه به حسش مطمئنه !

بیشتر از همیشه دلش برات تنگ میشه ! 

بیشتر از همیشه دلش میخوادت !  

بیشتر از همیشه دوس داره صدات بزنه ! بیاد و بگه :

همکلاسیِ قدیمی ، خواهر پارسالی و رفیق و یارو یاور الان ! 

اون یه نفر زندگیش به نفس کشیدن تو بنده ! 

تمام دلخوشیش تو این دنیا خندیدن توئه !  

تمام عشقش کنار تو بودنه ! 

اون یه نفر تو همین لحظه که داره اینا رو مینویسه  

هوای تو رو داره ! دلش داره برات پر میزنه !  

برای دیدنت ! برای بو کردنت ...

اون یه نفر این هوای پائیزی رو دوس داره و با تمام وجودش 

استشمامش میکنه چون عشق زندگیش داره توش نفس میکشه !  

زندگی ای رو که دوس داره و برای بهتر کردنش همه کار میکنه ...

فهیمه ی من ... عشق بی همتای زندگیم ... تا ابد "‌ دوستت دارم "

" اولین سالگرد با هم بودنمون ... مبارک ! " 

 

+ تحویل بهار ...