آذر ماهیم ، یجورائی تو اوج پائیز ...
هواش دلگیره ، دل آدم خود به خود تنگ میشه ،
نم نم بارونی هست و برگ درختا ریخته ،
هوا یکم سرد شده و بوی زمستونو میده ...
اما اینا همش ظاهرِ یه ماجراست ،
ظاهرِ یک شهر ، یک دیار ...
باید دید اون اصل ماجرا چی ، اونم پائیزیه ؟!
برای خودم بگم باید " نه " !
پائیز مسلمن تاثیرشو میذاره اما من بهارِ بهاریم ...
با اینکه عاشقانه پائیز رو دوس دارم اما باید بگم که
آذر ماه رو دیگه جزء پائیز حساب نمیکنم ،
آذر یه ماه جا مونده از بهاره ، حداقلش واسه من !
برای اینکه دیگه این ماه برای من فرق میکنه ،
برای اینکه آذر برای اونه ،
برای اینکه دارمش ،
برای اینکه کنارمه ،
برای اینکه گرما بخش ِ زندگیمه ...
میبینی ؟!
میبینی حال و هوای بهاریمو ؟!
میبینی من ِ نا امید چه امیدوارانه دارم زندگی میکنم ؟!
میبینی دیگه غُصه ندارم ؟!
صدای خنده های این روزامو میشنوی ؟!
همیشه میگفتم این خنده ها از ته دل نیست !
اما الان میخوام بگم از اون ته ِ تهِشِه ...
اینا رو همش از " تو " دارم ،
اینا رو مدیون تو ام ،
هیچ موقع فکر نمیکردم که به این جمله برسم که
" زندگی زیباست ... "
اما هست ، خیلی زیباتر از چیزی هم که فکرشو میکردم ...
میخوام از آذر ِ بهاری تشکر کنم ،
برای اینکه تو رو داد ،
برای اینکه روز دومش روز توئه ،
بذار قبلش خدا رو شکر کنم ،
چون اون خواست و تو آمدی ...
خدا رو شکر میکنم که هستی ،
و ازت ممنونم که همراهمی ،
و اینکه به داشتنت افتخار میکنم ...
تولدت مبارک عزیزترین ِ زندگیم ...
+ آلبوم بچه های کانون هنر دانشگاه و تنها عکس دو نفره ی ما !!
++ بهار دلنشین ، آهنگی که خیلی باهاش خاطره داریم ،
یجورائی شروع ِ خیلی چیزا بود ... تقدیم به فهیمه .