کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

بازی اگر ها ... !

  

از طرف نیما دعوت شدم به یک بازی ... راستش بازیه خیلی قشنگیه ، من که خیلی دوسش 

دارم ، مرسی بچچه که دعوت کردی پسر ... دوستت دارم باقالیه من ...

  

 

اگر ماهی از سال بودم  

میشدم تیر ... 

چون از بچگی دوسش داشتم  

همیشه یاد آور خاطرات خوب و تعطیل شدن از مدارس کوفتی بود ... 

  

 اگر روزی از هفته بودم

 میشدم پنج شنبه ... 

چون فرداش آخر هفته اس و همیشه یک برنامه ی تفریحی چیزی واسش دارم ...  

پنج شنبه همیشه یک روز با کلاس و با پرستیژ برام بوده ..

 

 اگر عدد بودم

 میشدم 24  

دوسش دارم دیگه ... 

یک حس باحال داره ، نه ؟!  

 

 اگر جهت بودم

 میشدم شمال ... 

همیشه عاشق شمال و اون دریا و بارون نابش بودم 

قطعا شمال ... اونم یک شمال سبز و بارونی ... !

 

 اگر همراه بودم

 میشدم دوچرخه ی کوهستان ! 

با صاحبش میزدیم به دشت و کوه ... 

انصافا خیلی لذت بخشه ...

 

 اگر نوشیدنی بودم

 میشدم ایستک هلو ...  

تو اوج گرما ، تو اوج خستگی و وقتی یکی داره شر شر عرق میریزه

یک ایستک هلو بودم و کامل خورده میشدم تا طرف خستگیش در بیاد !

 

 اگر گناه بودم

 میشدم گناه دوس داشتن ... ! 

بعضی موقع ها هم دوس داشتن گناه محسوب میشه ... 

شاید زیباترین گناهی که من میشناسم ... 

 

 اگر درخت بودم

 میشدم درخت توت ... 

یک ریشه داشتم به چه بزرگی  

اگرم روزی ریشم خشک میشد سخت بود جدا کردنم از دل زمین ... !

 

 اگر میوه بودم

 میشدم گیلاس ... 

با یک قرمزی خاص و خوشگل همیشه بین میوه ها 

میدرخشیدم ... 

 

 اگر گل بودم

 میشدم گل آفتابگردون ... 

همیشه دنبال آفتاب و روشنایی ... 

خوش رنگ و قد کشیده و زیبا ... 

 

 اگر آب و هوا بودم

 میشدم بارونی ... 

بارون تند همراه با رعد و برق  

که آدمایی که عاشقش هستن بدون چتر برن زیرش و خیسه خیس شن ... 

 

 اگر رنگ بودم

 میشدم سبز ... ! 

به لحظه لحظه ی این روزهای سرخ قسم ... 

که بوی" سبز " ترین فصل سال می آید !  

( مرحوم قیصر امین پور )

 

اگر پرنده بودم

میشدم کبوتر ... 

با رنگ سپید و دوس داشتنیم 

پرواز میکردم و کل شهر زیر پام بود ... دوسش دارم 

 

 اگر صدا بودم

 میشدم صدای خنده

قشنگترین صدایی که شنیدم 

صدای خنده است ... 

 

 اگر فعل بودم

 میشدم فعل رفتن ... 

رفتن برای همیشه ، راحت شدن از این دنیا 

روز رفتنمو خیلی دوس دارم  

 

 اگر ساز بودم

 میشدم ویولوون ... 

صدای آرام ، زیبا و جذاب ... 

کاش هیچ وقت ترکش نمیکردم ... 

 

 اگر کتاب بودم

 میشدم کتاب حج از دکتر شریعتی ...     

با یک زبان ساده و دوس داشتنی ... 

 

 اگر عضوی از بدن بودم

 میشدم چشم 

فقط لحظه های زیبارو ببینم ... 

و جز اون و روی بدی ها خودمو میبستم ... !

 

 اگر شعر بودم

میشدم یک بیت شعر از حضرت مولانا ...

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر 

کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست ...   

 

اگر بخشی از طبیعت بودم

میشدم کوه ... 

کوه همیشه برام جذاب و پر استقامت بوده 

کوهو دوس دارم چون همیشه وقتی کسی توش نیست 

میرم و داد میزنم و خودمو خالی میکنم ... 

 

 اگر یک حس بودم

میشدم حس نوشتن ... 

نوشتن یک پست دلی 

نوشتن یک پستی که وقتی کسی مینویسش یک اشک خاص از چشماش در بیاد ! 

 

 

خب به رسم بازی های وبلاگی یک چند نفریو با اجازه دعوت میکنم ، هرکسی هم خواست 

به جز این عزیزان بازی کنه رسما از طرف من دعوته اما این پایینی ها اگر بازی نکنن و دعوتمو 

قبول نکنن الهی کچل شن ...

عیال خانوم ، بهنام دو کلمه حرف حساب ، استاد مومو ، مهام هم ولایی ، حسین هم ولایی

و زهرا دختر حوا

   

 

پی برف نوشت : شب امتحان کوفتی اصول حسابداری داره برف میاد ... چه حس خوبی داره ! 

مرسی خدا ... مرسی ، برای امتحان ما هم دعا کنید ...

نظرات 43 + ارسال نظر
م . ح . م . د جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:51 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

سلام !

نیما جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

تو هم به درد جام محلات میخوری با این بازیت !


ممد یه زمانی یه پست نوشتم که دوست دارم آخر زندگیمو ببینم ! یادته چقدر تیکه انداختی !؟ خب این رفتن یعنی چی اونوقت ؟

در کل اگرهات باحال بود ! خوب نوشتی ! ازت اینقدر انتظار نداشتم یره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه !!

از بچچگی آرزو داشتم تو جام محلات اول شم !

خب دیگه نیما ، دوس داشتم چیزی که تو دلم بودو بنویسم ...

عزیز دلی ی ی ی ی ی ی بی شرف ف ف ف ف ف !

ملودی جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:10 ب.ظ

میگم ای خدا یه کاری کن ما هم بی تفاوت شیم,بی خیال شیم,این استرس داره پدرمو در میاره!!!!!!!!این پسر فردا امتحان داره بجای اینکه بشینه درس بخونه داره بازی وبلاگی میکنه!!!!!!!!

به جون خودم خسته شدددددددددم از امتحان !

آفتاب پرست جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

سلام دکی اگرهات باحال بود منم بازی کردم بیا ببین

سلام مهندس !

مرسی ، ایشالله میام حتما ، چشم

کاغذ کاهی(نازگل) جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ب.ظ http://kooche2.blogfa.com

دوست داشن گناهه ؟؟
به نظرم نیست ...

خوب بود جوابات....

نیست خاله ؟! به نظرم دوست داشتن بعضی چیزا یا بعضی کسا از دیدگاه خیلی ها گناه حساب میشه !

مرسی

مهام جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:37 ب.ظ http://elhan-91.blogfa.com

هم ولا قشنگ بازی کردیا ... با نوشیدنیت.. صدات .. میوه ات ..سازت کاملت موافقم ...

مرسی بابت نفرینت ! نه ببخشین ... مرسی بابت دعوتت !

بازی می کنم ... فردا یه امتحان خیلی خیلی خیلی لعنتی دارم ... اومدم ایشالله بازی می کنم . مرسی.

مرسی هم ولا ... من دعوتت کردم یخورده از فاز امتحان بیای بیرون ، مشروط شدم بگم بابا هم ولاییم به این درس خونیش مشروط شد ، من که هیچچی !

ایشالله امتحانت خوب بشه ...

کیامهر جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

بسیار عالی
دم شما گرم

بهنام جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام رفیق... ممنون از دعوتت میگم من تا سه شنبه خداوکیلی هیچ جوره نمیتونم رو این بازی فکر کنم! یه وقت تا اون موقع کچل نشم ها!!!!! به خدا سه شنبه شب پست آماده است...

سلام رفیقم ... تا اون موقع کچل کچل نمیشی اما نصف موهات میریزه !

هرموقع وقت کردی بازی کن بهنام

ماهی تنگ بلور جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://hichooopoooch1.persianblog.ir/

تو نمیگی یه بچه از اینجا رد بشه و دلش ایستک هلو بخواد؟نه نمیگی؟
ایستکو نادیده بگیرم باقیش قشنگ بود

خودمم خیلی هوس کردم

رهگذر جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://www.raahaahan.blogfa.com

سلام. خوب خوشحالم که اولین باری که اومدم این خونه تازه ات این متنت رو خوندم محمد عزیز.
با اگرهات انصافا حال کردم. مخصوصا گناه و رنگ و ... نه بذار اگر نگم. چون نمیتونم از بین این همه زیبایی که خلق کردی گلچین کنم.
لذت بردم واقعا..
باید بگم اگر یک حس بودنت همین الآن برآورده شد. چون من یکی یک اشک خاص از چشمام در اومد.
ممنونم ازت به خاطر متن قشنگ و نیما عزیز واسه بازی جالبش.
دوست و سبز و ناب بمونی محمد یه دونه من

سلام رهی ... مرسی از لطفت ...

دلم خیلی برای بچچه ها تنگ شده ... شاید یجورایی دلم هوای بچچه ها را میکنم میام وبلاگ تو ... کاش بازم آپ کنی و بچچه ها جمع شن

اون قسمت رنگو وقتی مینوشتم یاد همتون بودم ... یاد اون روزای خوب

سپیده جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

عالی بود محمد ...

حس ات رو از همه بیشتر دوست داشتم

مرسی دخترخاله ...

حوری جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ب.ظ http://afkarpichdarpich.wordpress.com

عیال اگر بازی نکنی ایشالله کچل شی !

سیروس جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

جام محلات که نه
اما برای جام رمضان بد نبود

ای بابا ، بالاخره تکلیف مارو روشن کنید شما یره های مشهدی

آناهیتا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام
هیچ وقت دوس داشتن گناه نبوده و نیست
حس و صدا و پرنده رو خیلی دوس داشتم

19 شدی

سلام آنا ... گویا پس اشتب نوشتم ، چون هم تو گفتی هم خاله ...

ملکه نیمه شرقی شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ http://man-unique.blogfa.com/

فعلا پستات نمیخونم تا یه کم حرصم خالی شه بعد
عددم بذارم زیادیت میشه

لااقل عددو بذار

پاییز بلند شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

تبریک میگم مشتی...
بابا این روزا من چقد خوشبختم...
کرگدن نامه مینویسه
م.ح.م.و.د وبلاگ را انداخته..
خودم بهتر شدم...
من و این همه خوشبختی محاله محاله محاله...

مرسی ی ی ی ی م.ح.م.و.د جان

دروووووووووووووووووووووووود محمود بی وفا !

نمیگی دلمون برات تنگ میشد بی معرفت ؟!

4کریم ..

مجید شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ق.ظ http://majidshahrabi.blogfa.com

ایول
ممد منم متولد ماه تیرم
زکی واقعا دوچرخه رو به عنوان همراهت انتخاب میکنی؟؟؟

من یه غذا سازه همه کاره رو انتخاب میکردم خیلی جواب میده دگه احساس دلتنگی نمیکنه آدم مگه نه؟؟

رنگت رو هستم خیلی هم هستم زیادی هستم اصلا بده....هیچیی!!!
اگه گناه بودم یه چیزه دیگه میشدم ورای دوس داشتن، میشدم «دل کندن»

اگه میوه میشدم حتما یه میوه بزرگ میشدم چون با این کوچولا حال نمیکنم، الکی گرونن یه هندونه ای چیزی

اگه کتاب میشدم میشدم ستاره هاااااااا از حسین پناهی، تموم زندگیه خیالی منو شکل میده این کتاب چند صفحه ای.
منم کوه رو انتخاب میکردم
ولی خیال رو بیشتر از هر حسی دوس دارم
خیلی باحال بوووووووود

بههههههههههههه ، سلامت کو باقالی ؟!

تو کلا تو فاز خوردنی هستی ، همه را به اون چشم میبینی ..

یک هندونه اندازه ی اون شکمت !

4کرتم مجید ، ماه دیگه بری اون ور آب دلم برات تنگ میشه دیوونه

مومو شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

این حس نوشتن شماست که ما رو شهید کرده رفیق!
برادر!
هم سنگر!

شهید شدی استاد مومو ؟!

میکائیل شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

سلام رفیق
خوبی رفیق ؟؟؟
اگرهات قشنگ بود ...
کاش تو زندگیت هیچ اگری بی پاسخ نمونه ....

سلام رفیقم ... مرسی ... عزیز دلی رفیق خوش صدام

حسین شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ق.ظ http://hosseinb.blogfa.com

سلام هم ولا
پس از ترس کچل شدن هم که شده بازی خواهم کرد .

سلام هم ولا ... خب خدا رو شکر تهدید رو یکی اثر کرد

حسین شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ق.ظ http://hosseinb.blogfa.com

سلام
من هم بازی کردم .

سلام ، مرسی هم ولا ... عصر میام میخونم ایشالله

دختری از یک شهر دور شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ http://denizlove.persianblog.ir

سلام...
تیر گفتی یاد 18 تیر افتادم!!!
همراه و خیلی خوب اومدی!!
گناه!!نه دوست داشتن گناه نیست!!
آب و هوا هم خوب بود!!
شعر عالی بود!!
حس رو هم خیلی خوب اومدی!!

سلام ... مرسی

کاش خوردنی هم داشت میگفت ، میشدم کباب بناب !

رها بانو شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلااااااااااااام محمد جان

عاااااااااالی بازی کردی رفیق ...

خیلی حسس که توی اسن پست بود رو دوست داشتم ...

فوق العاده ای تو پسر ...

سلااااااااااااام وکیل بانو ...

مرسسسسسسسسی ، 4کریم ...

هیشکی! شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://http://hishkii.blogsky.com

سلام شوما همون م.ح.م.د خودمونی؟
من وبلاگ شوما رو گم کرده بودم خب..الان خیلی بیشتر قصه خوردم..کجا بودی تا حالا..

سلام هیشکی بانو .. بعلهههه ، خودمونیم !

والا به دلایلی اون وبلاگ قبلی حذف شد ، اومدم اینجا حالا

ایران دخت شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://mabad.persianblog.ir

مهم عمل آدمهاست...اما و اگر راه به جایی نبرده!
موفق باشید

اوه اوه ، آبجی خانوم عجب چیز خوفی گفتی !

هیشکی! شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://http://hishkii.blogsky.com

رها بانو شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

تو چه جوری تونستی کامنتمو بخونی ؟!
بس که تند تند نوشتم پر از غلط بود !

اصلاحیه :
حسس : حسی !
اسن : این !

الان من از خجالت آب میشم میرم تو زمیییییییین ...

ای بابااااااااااااا ، وکیل بانو بابا ما روزی صد تا از این اشتباها میکنیم هر روز هم پر رو تر میشیم ، خجالت نداره کهههههههه

ایران دخت شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ

نه.چیزی نشده!

تابلوئه اصلا !

هیشکی! شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://http://hishkii.blogsky.com

قصه نه غصه خوردم خب

چه همه زدن تو کار اصلاحیه ی غلط املایی !

نینا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

خیلی زیبا بود محمد
اون دو سه تا سوال اول معلومه که گریزونی از هرچی درس و مشقه
وای چه ساز قشنگی بشی تو ولی اگر یواش بنوازی
گل آفتابگردون با اون حس کنجکاوی که نصبت به آفتاب داره
خیلی محشر بود
آقا تو کوه داد نزن آلودگی صوتی ایجاد میشه

مرسی استاد نینا ... ها دیگه ، ما کلا فراریم ، فردا هم امتحان اصول 2 دارم

صدام به این خوبی ، اصلا هروقت داد میزنم صلابت کوه بیشتر میشه

میس بلاگر شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ http://missbloger.blogfa.com

چه جالب!
دریغ از یه ذره تفاهم!!
منو باش که می خواستم بگم حوری رو طلاق بده بیا منو بگیر!!!!!!

عیال یکی ! حوری یکی !

زهرا فومنی شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.butimar1365.blogfa.com

سلام محمدجان..
همه ی حس هات وتلقینت ،در این بازی دوست داشتنی بود..ولی نبیاد رفتنو دوس تداشته باشی..داداشم باید ماند،صبورو شکیبا...تاروزی که رفتن به سراغمون بیاد..
موفق باشی..

سلام زهرا خانوم .. والا چی بگم ، خیلی وقته دوس دارم برم ، برای همیشه ...

مرسی ممنونم

زهرا فومنی شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.butimar1365.blogfa.com

محمدجان..همینطوری به این بازی ادامه بدید..حتما شاگرد اولید..
از الان به فکر کیک وشیرینیه ممتازیت باش..

ماییم دیگه ... از اول بچچگیم شاگرد اول بودم !!

غزل یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://delneveshtehaye222.blogsky.com

خوش به حالتون. ایور که فقط سرماش میاد.. خبری نیست.. یه برف درستم نیومد بریم یکم برف بازی عقده هامونو خالی کنیم اینطوری نشیم
میبینم که درس داری؟؟ اینجا چی کار می کنی خدا می دونه.. درس بخون نشی مثل من

غزل همینطوری داره برف میاد و میشینه رو زمین ، یعنی میشه فردا تعطیل شه دانشگاه ها !!

هیچی نخوندم ، دعا کن واسه فردام

غزل یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://delneveshtehaye222.blogsky.com

تعطیلم بشه امتحان جماعت تعطیل نمیشه.الکی دلتو صابون نزن..
انشا ا.. خوب میشی. هیچی نخوندمت ۱۹.۷۵ هه؟؟ بی خیال بابا. با ۱۹ هم قبولی.. الان دیگه ترس فایده نداره.برای امتحان بعدت عبرت شه که مثل من الان ول نچرخی اینجا

دلت خوشه غزل ها ... به خدا من فقط میرم برای پاس کردن درسها ، همین ... الان هم ساعت 6 صبحه پا شدم درس بخونم ... یاد بگیر

سپیده یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

سلام تفکر ؟!!

بی خیال سخت نگیر پسرخاله عجب برفی داره میاد امروز از اون روزهای زیبای زمستونی که اصلا دلم نمیخواد پشت این میز لعنتی بشینم و به مانیتور زل بزنم دلم میخواد با لباس گرمکن برم توچال راه برم

سلام دخترخاله ... صبح برفیت بخیر ... من همیشه در حال تفکرم ، زیاد اونو جدی نگیر ...

ها ، منم خیلی هوس کردم برم توچال ... یک ساعت دیگه میخوام برم دانشگاه ... اونجا هم باحاله ، اگر شد با بچچه ها عکس میگیرم میام میذارم ... اگر خیلی شد با دخترا عکس میگیرم میذارم !

عاطفه یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

یعنی دانشگاه شما به اندازه ی توچال باحاله؟ شوما کجا درس میخونی برادر؟
در ضمن خوب بازی کردی.. خوشمان آمد.. اگه دوست داشتن گناهه که من گناهکارترین آدم روی زمینم خب!!

چی فک کردی خاله عاطفه ؟! دانشگاه توچالو میندازه تو جیبش
من آکسفورد شعبه ی اراک درس میخونم ...

گویا دوس داشتنو اشتب متوجه شدم و نوشتم ، پس امیدوارم باش معصوم ترین آدم روی زمینی

پاییز بلند یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

خوبی گل پسر؟

روزت به خیر٬ رو به راهی؟

دروووووووووووود محمود ، خدا رو شکر خوبم ، مرسی

گودول یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://godool2.wordpress.com

انتخاب رنگت را دوست داشتم، مثلِ خودت که دوست داشتنی هستی.

مررررررررسی آفای گودول عزیزم ... دلم خیلی واستون تنگ شده

فاطمه (شمیم یار یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ

سلامممممم محمد
خوبی؟
عالی بود مخصوصا..همراه..و آب و هوا..خیلی خوشم اومد..
میگم امتحاناتون پایدارببخشین یعنی شما پایدار

سلاااااااااااااااام خانوم معلم ... مرسی

تقلب ها و امدادهای غیبی هم پایدار دیگه ...

یک دبیر فهیم یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ http://hassani.blogfa.com

میدونی تازه فهمیدم خودتی. خاطره ها چی شد؟ چرا من نفهمیدم ؟ شرمنده

سلام آقا فرهاد ... خاطره ها به خاطر یک سری دلیل شخصی راستش حذف شد ، شرمنده که خبرتون نکردم ... ببخشید

Hasti یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ http://hastimotarez.blogfa.com

سلام. الان ۲ حالت داره.. یا امتحانت ُ خوب دادی یا بد.. این کولی بازیا چی بود دیشب پریشب در آوردی اون وقت؟ حالا مثلاً بشی 9، قرآن خدا غلط میشه؟!
بعدشم یک نکته جالب.. اینکه کمتر کسانی توقع داشتند این قدر قشنگ بنویسی!.. :دی
تازه اینجا هم برف میاد.. خدا رو شکر که عقده ای نموندیم.. (عقده ای نیستیم، اینیم، باشیم، چی ایم؟!)
منم فیزیک داشتم امروز، مثل تو شدم(قاط زدم)!

بههههههههه کدبانو هستی ... امتحان خوب شد خدا رو شکر ... کدوم کولی بازیا ؟! یادم نمیاد

چی فک کردی ؟! من خودم یپا وبلاگ نویس جهانی ام ها

اینجا از دیشب داره میاد تا همین الان ...

اوه اوه ، خدا به دادت برسه

Hasti یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://hastimotarez.blogfa.com

ع ع ع ع ع ع ع..! تاییدی شده اینجا؟؟!

پس چی فک کردی ؟! من خودم یپا دیکتاتورم هاااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد