از اون شبی که بازی کیامهرو دیدم ، تمرینات آواز خونی خودمو راه انداختم !!
(حالا یطوری میگم انگاری خیلی صدا دارم ! )
جاتون خالی صب تا شب ، شب تا صب میزنم زیر آواز !!! تو حموم ، تو دستشویی ، تو خونه ، تو دانشگاه ، تو ماشین ، تو خواب و ... !
اولین شب حدود ساعت 2 و 3 شب بود که جو گرفته بودم اساسی ! یعنی رفته بودم تو حس و حال ها ... داشتم با صدای خیلی بلند میخوندم :
بزنم به تخته ، بزنم به تخته ، رنگ و روت وا شده ...
بزنم به تخته ، بزنم به تخته ، صورتت ماه شده ... !
دیدم یکی از بالا داره صدا میزنه ، محمد ؟! حالت خوبه نصف شبی ؟!
من هم جواب دادم خوبم ... شما خوبی ؟!!
دیدم به به ، مامان خانوم هستن و دارن میگن :
" ساعت 3 نصف شب واسه کی آهنگ میخونی ؟! "
موندم چی بگم ،گفتم : هیچی واسه دل خودم ! ( حالا من نمیدونم این شعره چه ربطی به دل خودم داشت !! )
مامان خانوم هم گفتن ، دیوونه شدی ! از دست رفتی واقعا ... ! خدا بخیر کنه !
حالا ما اومدیم اینجا بگیم آقا ب خدا ما خوبه خوبیم ... هرچی هست زیر سر این کیامهره !
خودش گفت بخونید ما هم داریم میخونیم ... وگرنه " دیوونه نشدیم به خدا مامان خانوم ! "
پس این بازی کیامهر از دست ندین ... اگرم نصف شبم بهتون گیر دادن آدرس کیامهرو بدین !!
پی نوشت : حاصل 4 ساعت کلاس اصول حسابداری 3 !
ماهواره ی آرزو ! با قابلیت پرواز بر فراز آسمان ها و فضا و به منظور ازدواج با ماهواره ی امید !
این هم یک قایق تند رو ! برای از بین بردن نقشه ی شوم دشمان منطقه برای گرفتن خلیج همیشه فارس از دست اعراب پدر سوخته !!
پی توضیح نوشت : استاد با دیدن این چیزهای مستهجن ! بنده را در دادگاه عادلانه ی خود مقصر شناخت و به پای تخته برد و یک ساعت هی میگفت و ما مینوشتیم و بچه ها هم هی هر هر میخندیدن ... !
باشد تا درس عبرتی باشد برای آینده سازان دیروز ، علافان امروز و بیکاران فردا !