کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

تولدت مبارک تاواریش !

 

من اومدم کلی فک کردم واسه تولد " نیما " چی بیام بنویسم ... 

گفتم اگر بیام از نحوه ی آشنایی بنویسم و کلی احساساتیش کنم و اشک و آه راه بندازم  

خیلی تکراری شده ، کیه که بیاد گوش بده ؟!  

بعد گفتم خب میام براش آگهی فوت درست میکنیم و میگیم الان حضورش کمتره تو نت یعنی 

به رحمت خدا رفته ! که ترسیدم باز بزرگترا بیان دعوا و بزن بزن ! پس اینم بی خیال !  

بعد گفتم میام مثه خودش یه گروه رقص به نام گروه رقص " یره مشهدی ! " درست میکنم و  

افشاگری میکنم ... گفتم خب اینم میشه یجورایی تقلب !  

بعد گفتم بیام از سفرم به مشهد و شب اولی که همو دیدیم بنویسم که دیدم جز wc  رفتن 

نیما تو اون مجتمعی که ما بودیم نکته ی خاص دیگه ای نداشت !!! 

  

تصمیم شجاعانه ای گرفتم و اومدم از عکس بچچگی هاش بنویسم و یک افشاگری بزرگ کنم !

 

 

  

عکسی که در بازی های بچچگی های کیامهر برای اولین بار در تاریخ بشریت منتشر شد ! 

فتنه ای توسط صاحب این عکس انجام شد و این عکس به بهنام نسبت داده شد و تا دقایقی 

قبل از معرفی عکس ها همه فک میکردن بهنامه ... ! 

حالا من کاری به این حرفا ندارم ... افشاگری من در رابطه با انگشتان صاحاب این عکس هست ! 

من خواهش میکنم از کسانی که 20 - هستند این پاراگرافو نخونند !! 

بعله میگفتم ... شما یه نگاه کوچولو به انگشتان نیما در این عکس میندازید ؟! 

خب من الان چی بگم ؟! تابلوئه دیگه ... این از بچچگیش اینطوری میکرده !!   

 

ای کسانی که ( منظورم دقیقا خود کیامهره ! ) وقتی من مشهد بودم فک میکردین خبری شده  

و اینا ! اگرم خبری میشد باید از طرف من صورت گرفته باشه نه نیما ... 

مدارکشم این عکسه ! حالا این هیچی !  

بپردازیم به افشاگری بزرگتر ! وقتی نیما در حالت بغض بوده و انگشتشو اونطوری کرده ، اطرافیانش گفتن صبر کن الان " محمد " رو خبر میکنیم تا بیاد ... 

از اونجا هم که نیما تجربه ی تلخ قبلی داشته با شنیدن اسم شخصی به نام " محمد

 چشم هاش 4 تا میشه و متاسفانه به طرز فجیهی شلوارشو خیس میکنه و ...

من واقعا از گفتن ادامه ی افشاگری ها به دلیل ترس از فیلی شدن و این چیزا معذورم ! 

باشد که با همین افشاگری های اندک به روابط حسنه ی ما پی برده باشید !!!!

 

پی نوشت : امشب شب آروز ها مصادف با تولد نیماست ... 

دوس داشتم خیلی پست بهتر و با شخصیت تری برای نیما بنویسم اما خودش میدونه که  

مخ آدم تو امتحان ها هنگ میکنه ! فقط اومدم اینجا که بگم : 

رفیق دنیای مجازی و حقیقی ... تو این شب قشنگ میخوام آرزو کنم که تو زندگیت به هر  

آرزویی که داری برسی و هیچ وقت خنده از لبت برداشته نشه ...  

 

تولدت مبارک تاواریش !  

 

 

 

 

 

پی نوشت 2 : این آهنگ زیبا و به یاد موندنی تقدیم نیما ...  

 

پی نوشت 3 : اگر تازگی ها کمی 18 + شدیم به بزرگواری خودتون ببخشید ! 

ب جون خودم همه از تاثیر امتحان های اصول حسابداری و ریاضیاته !