کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

اندر احوالات روزگار ما !

 

تابستون با همه ی خوش گذرونی هاش بعضی موقع ها دیگه خیلی لوس و بی خود میشه !  

یجورایی کلافه کننده و خسته آور ! تو این اول شهریوری دلم برای دانشگاه خیلی تنگ شده ...  

هر چقدم از حراستش بدت بیاد و بعضی استاداش نامرد باشن و دختراش حال به هم زن اما باز 

برای خوش گذرونی بهترین چیزه ! به خصوص خنده های سرکلاس ! 

امشب علی بهم اس داد آش نذری داریم پاشو بیا ببر ... بعد از یه ماه رفتم دیدمش ... 

آش رو همراه با جدیدترین آمار جی اف هاش بهم تحویل داد و وقتی رسیدم خونه اس دادم به 

ایمان که جمعه بیاد خونمون و برام نی بزنه !  دلمان برایشان تنگ شده بودا .. !

 

کار حسابداری ای که برداشته بودما بعد از یه مدت خیلی طولانی چند روز پیش تحویل دادم ... 

تو این مدت پیش چند تا حسابدار رفتم و خیلی چیزا یاد گرفتم و البته خیلی امیدوار تر نسبت 

به بازار کار آینده ی حسابداری ! فقط مونده گرفتن پول که نمیدونم چطوری باید بگم بهشون !

ماه رمضونی شبها تا سحر بیدارم و ظهر ها تا 12 خواب ! از اونور باز 3 میخوابم تا افطار ... 

نمیدونم روزه هایی که میگیرم کلن قبوله یا نه ! اما با همین اوضاع هم پدر ما رو در آورده این  

خدا ... از اینور هم داریم لحظه شماری میکنیم تموم شه بره پی کارش ! کلن همه چی به هم 

میریزه با این روزه ای ... ! 

 

فرمون ماشین سفت شده ! میگن یا لاستیکت تنظیم نیست و یا اینکه روغن هیدرولیکت مشکل داره ، متاسفانه طبق معمول ما چیزمون میاد ورش داریم ببریم ببینیم چش شده این بچچه ... ! از اونور فک کنم مصرف بنزیش هم بالا رفته ... کاش مکانیک میامد دم خونه !

سرعت اینترنت هم که روز به روز لاک پشتی تر ! میخوام فردا زنگ بزنم شرکت و با تسلط بر  

اعصاب 4 تا فحش ک دار بهشون بدم و تهدید کنم نمیتونین برم یه شرکت دیگه !  

و آخر اینکه دلم برای پرسپولیسی ها میسوزه جسارتن ! باید فاتحه تیمی رو که محمد نصرتی 

میشه کاپیتانش خوند ! خیلی جالبه ، کاپیتان استقلال فرهاد و پرسپولیس محمد نصرتی !  

شاعر میفرماید تو خود بخوان نمیدونم چیشیه مفصل ، فک کنم حدیث بود !  

 

 

پی نوشت : امشب فهمیدم باید صبر داشته باشیم ! راه درازه و مشکلات زیاد ! 

اما میتونیم حلش کنیم ... یعنی باید بشه که حلش کرد ...