کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

تشکر نامه + جوگیریات ِ کیامهر !

 

یادمه چند وقت پیش ، کیامهر تو جغله وبلاگش نوشته بود :  

" چقدر بد است انقدر که دیگران گمان می کنند خوب نباشی ... " 

راست گفته بود ! اساسی هم راست گفته بود ... خیلی سخته ! 

بعضی موقع ها اینطوری میشه ! یعنی تو یچی دیگه هستی اما همه یچی دیگه فک میکنن ...

بعضی موقع ها میاد که آدم خیلی حرفا تو دلش میمونه ، اما نمیدونه چطوری باید بگه ! 

من این چند روز تولد رو اینطوری سپری کردم ... آخرشم نشد حرفی که میخواستم رو بگم ! 

حرفی که خلاصش تو این میشد :  

" اونقدا هم که فک میکنید من آدم نیستم ! شماها زلالین و به یه چشم دیگه میبینید ... "  

 

شب تولد خونه تنها بودم ، اهل و عیال !! ( یعنی خونواده ! ) همه تهران بودن و من نرفتم ! 

اما اون شب بچچه ها تنهام نذاشتن و تولدم فک میکنم شلوغ تر از هر سال شد !  

آخر اون جشن تولد به ظاهر کوچیک اما خیلی بزرگ هرکدومشون هم یه آرزوی خیلی قشنگ 

کردن که راستشو بخواین خیلی بهم چسبید ... 

این پست فقط برای تشکر از همه ی شماهاست ... تشکر از همه ی خوبی هاتون ...

شماهایی که محبت کردین پست گذاشتین ، کامنت نوشتین ، زنگ زدین و اس ام اس دادین ! 

امیدوارم بتونم یروزی قدر دان این همه محبت های شما باشم !  

دم همتون گرم ...    

 

اما حرف اصلیم :

 

دوس دارم تو این پست که تشکر خیلی خیلی کوچیکی از صفا و صیمیت شما بود ، یادی کنم 

از جوگیریاتی که این روزا مارو تنها گذاشته !  

کیامهر اینجارو میخونه ، یبار هم بهش اس ام اس دادم و گفتم ، اما یبار دیگه میگم ... 

وبلاگستان ، برای من و خیلی ها بدون جوگیریات و کیامهر ِ شاد و سرحالش هیچ معنایی نداره ! 

تو پست بفرمائید افطارش ، اخر پست به کیامهر لقب " داداش بزرگه ی بلاگستان " رو دادم .. 

خیلی باید معرفت داشته باشی که خیلی از بچچه ها رو اونطوری دور هم جمع کنی و برای همشون یه خاطره درست کنی ... امیدوارم باز کیامهر رو تو یه جوگیریات جدید و خیلی خوشگلتر 

و با صفاتر از قبل ببینیم ....