کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

امروزو فراموش نمیکنم ...

 

- روزا روزای خوبی نیست ، هرچند ظاهرم با همه فوق العاده گرم و با بگو بخند همراهه 

اما احساس میکنم اون ته ته ته دلم یچیزی هست ، خودم میدونم چیه یا اینکه لااقل 

امروز مطمئن شدم چیه اما خب به قول سیاوش قمیشی " بی خیال حرفایی که تو 

دلم جا مونده " ...  

 

- به نظرم دیوونه شدم ، اگرم خودم نظر ندم مسلمن کسی که بهم نزدیکه و داره 

این رفتارامو میبینه بدون شک یا میگه خل شدی یا چل ! یا دارم سنتور میزنم یا محسن  

چاوشی گوش  میدم ! میدونم ربطی به هم ندارن اما 2 تاش دیوونه کننده اند ...

 

- امروز وقتی خواستیم با بچه ها فوتبال بازی کنیم ، قبلش واسه همه به خصوص دخترا 

کُری خوندم که آخه شما و چه به فوتبال ؟! اما همون یه دیقه اول ، وقتی فهمیدم که حتی 

نمیتونم با این پای چلاقم یه پاس بدم و زانوم قفل میکنه به روح هرچی تردمیل و دوچرخه و 

لاغری بود فحش پدر مادر دادم ! اما باز پشیمون شدم و برگشتم سر خونه ی اول ... 

11 کیلو کم کردن تو 2 ماه این انگیزه رو بهم داده که تا 3 ماه دیگه 20 تا کم کنم ، حتی به 

قیمت از دست رفتن پا !  

 

- به شدت احساس نیاز میکنم به استادیوم  آزادی و فحش دادن به داور به خصوص اگر  

سعید مظفری زاده باشه ! ( پیشاپیش از دنیز معذرت خواهی میکنم ) اما حالا که نه تو 

آزادی خبریه نه مظفری زاده ، فردا رو سر مدیر شرکت اینترنتی گذرگاه خالی میکنم !  

با همه آقا بودن و خون گرم بودنش باید اعتراف کنم که دماغشم نمیتونه بکشه بالا چه 

برسه به اینکه بخواد اینترنت بده به مللت !  

 

- ک م ا ب ش و س د ب ح ب و ب ک د د   :)