کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

نه هوای تازه و نه لباس نو میخوام ...

 

معمولن سال های پیش لااقل روز اول عید یه حس و حالی داشت ! 

که امسال نمیدونم چرا ، الحمدلله اونم نبود ...    

امسال هم طبق سنت هرساله فامیل های بابا همه خونه ی ما بودن  

و من بی تفاوت نسبت به حضور اونا فقط کار خودمو میکردم . 

اینکه صبح بزور 7 بیدارم کردن ، اما نه لباسی عوض کردم ، نه مویی 

مرتب کردم و با یه قیافه ی زاغارت رفتم سر سفره نشستم که البته 

تو هیچ کدوم از عکساشون منو راه ندادن ! بعد از ظهر فقط یجا رفتم  

که اونم به هوای فوتبال خیلی زود برگشتم ، خدا کنه هر سال هر روز 

عید فوتبال باشه که من بهونه برای نرفتن اینور و اونور داشته باشم . 

وقتی هم بابا اینا خونه نبودن چند نفری اومدن و زنگ زدن که دایورت 

کردم به اتاق دیوار و در و روشون وا نکردم و نشستم ادامه ی فحشمو 

به مربیان عزیز تیم دادم که اگر حمید استیلی رو میذاشتن رو نیمکت 

امروز لااقل یه گل میزدیم ! خدا بخیر کنه مهمونی فردا رو که فک میکنم 

یه 40 ، 50 نفری میخوان آواره شن رو سرمون ... رسم های مزخرف .   

 

 

 

 

+ سفره ی هفت سین امسالمون ...  

 

++ تیتر پست برگرفته از این آهنگ محسن چاوشی هست ... 

شیر مادرت حلالت باشه ایشالله ...