کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

صدایم کن

 

می تراود مهتاب  

 

می درخشد شب تاب  

 

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک  

 

غم این خفته چند  

 

خواب در چشم ترم ، می شکند ...   

 

   

+ از نیما ...

نظرات 8 + ارسال نظر
زمستانه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:53 ق.ظ

به نام دوست..

پونه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ http://jojobijor.blogsky.com

این کی هست حالا؟

دل آرام پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

روحشون شاد باشه

*پونه جان ؛ ایشون مرحوم ناصر حجازی هستند .

واحه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ب.ظ

قبلا اهل شعر و شاعری نبودی ها جریان چیه؟! عاشق شدی بازی؟!

خدا رحمت کند همه رفتگان را...

آوا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

واقعا این روزها *خواب در
چشم ترم میشکند...*
خدارحمت کنه ..هم
مرحوم ناصرخان و
هم نیمارو......
یاحق...

زهرا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:23 ب.ظ

خوشا به حال عقاب و بدا به حال کلاغ ها و افسوس به روزی که کلاغها بفهمند عقابی در بینشان بوده!

عسل پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.bipardeh.blogfa.com

الان لبخند بزنم یا گریه کنم ...
شعراش کلی حس به آدممیده!
والا !

سمیرا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

روح بلندش شاد باشه که دیگه هیچوقت تکرار نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد