کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

 

صبح ها وقتی شرکت میرم قبل از هرنوع گیر دادن به تاخیر ساعت کاریم  

اولین چیزی که خیلی زیاد جلب توجه میکنه اون چهره ی عجیب غریبه 

که موها رو هواست ، چشا پُف کرده ، دو من ریش هست و لباس های 

عتیقه ای که نمیدونم چرا اونا رو میپوشم ! چند روزه که بابا اولین حرفی 

که بعد از سلام علیک های صبحگاهی تو شرکت بهم میگه اینه که پسر 

جان چرا اینطوری میای ؟! ینی یه شونه کشیدن به اون لونه ی کلاغ ( شما 

تصور کنید همون موهام رو میگه !! ) یا یه ریش زدن یا یه آب زدن به صورت 

انقد سخته ؟! میگم پدر من مشکل اینا نیست ، تو یه چند تا خانوم خوشگل 

تو شرکت استخدام کن خره هرکی تیپ نزنه بیاد ! اصن یه خانوم منشی  

واسه واحد حسابداری بذار اگه من مثه آدم نیامدم اسم منو بذار آقا قُلی !  

امشب هم که خونه ی مامان بزرگم رفتم دیدم یهو خاله کوچیکه شروع کرد 

به شعر خوندن که ، لباس گشاد ، شلوار کُردی ، پای کثیف ! ، ناخون دراز  

واه واه واه !! اومدم اینجا هم راه حال ارائه بدم اما راستش هرچی فک کردم 

هیچی به ذهن مبارک نرسید ! باشد که با بازگشائی دانشگاه ها ما کمی 

به خودمان سر و سامان بدهیم !