به قول دکتر نیمای ساختمون پزشکان " اساسن " هیچ کجای ایران شمال و هیچ کجای شمال
رامسر نمیشه ! فقط حیف که مثه خیلی از شهرای ایران یه شهردار زیر صفر واسش گذاشتن و
مردم هم داغون تر از همیشه ، هرکی از خارجه بیاد اونجا رو با سطل زباله اشتباه میگیره !
اما خب بازم اون آب و هوای معرکه با اون دریا و جنگل های بکر رامسرو یه شهر فوق العاده کرده .
جاتون خالی سه چار روز رفتیم رامسر ، خدا رو شکر خوش گذشت ... هرچند حسرت خیلی ها
رو میخوردم که 10 ، 20 نفره با فک فامیلاشون میامدن صفا میکردن ( کاش خدا یه فامیل درست
حسابی هم به ما میداد ! والا ... ) پیشنهاد میکنم اگر امکان و شرایطشو دارین جدای از تعطیلی
ها برید شمال ، هرچی خلوت تر باشه به نظرم بیشتر میچسبه ، چون میشه واقعن ازش استفاده
کرد ، به خصوص همین موقع ها که هوای اونجا با اون نم نم بارون واقعن رویائیه ...
بقیه عرائضم رو پیرو عکس ها عرض خواهم کرد ... :
دریا مثه همیشه کثیف بود ! اما آروم و پُر از حس قشنگ ...
صدای دریا واسه آرامش خیلی خوبه ... خیلی
پارک بلوار کازینو ، که از هتل بزرگ رامسر شروع میشه و به دریا ختم میشه !
این پارک جلوی مجتمعی بود که اونجا بودیم ...
محشره ... همیش خلوت و فقط جون میده برای ورزش !
صبحا ساعت 6 تا 7 و شب ها 7 تا 8 میرفتم اینجا میدوئیدم ...
یه شب وقتی 4 بار طول پارکو رفتم و اومدم یه آقائی اونجا با خونوادش قدم میزدن که بهم
گفت به مادر بگو واست اسفند دود کنه ! نه فقط ماها بلکه درختای پارک هم ازت دارن انرژی
میگیرن ! منم که جنبه ی تعریفو ندارم رو اون 4 دور 2 دور دیگه گذاشتم و یک ساعت و نیم
بکوب دوئیدم ! وقتی رسیدم خونه دیدم ماهیچه های پا گرفته ! زانو ها قفل شده ! و روی پا
هم باد کرده مثه طالبی ! آخه آقا جان مرض داری تعریف میکنی ؟! والا به خدا ... !
تله کابین رامسر ... وقتی اون بالا میرسی تازه میفهمی دنیا دست کیه !
اینجا رو میگما ... ! خیلی حس خوبی داره وقتی از بین ابرا پیاده روی میکنی !
اینور بالای تله کابین رامسره و اون ورش ویلاها و دریا ! اون روز اون بالا ابر بود و نشد
که از ویلاها عکس بگیرم ، اما زنده دیدنش یچی دیگه هست که ایشالله تجربه کنید
بام لاهیجان ! کللن فضا رو ول کنید اون قلیونو بچسبید ! بد چشمک میزد لامصصب !
هرچند قلیون کنار دریا تجربه شد و عجیب حال داد ها ...
از رامسر که میری سمت رشت ، اولین شهری که میرسی چابکسر هست !
ینی اولین شهر گیلان از اینور ! یکم که از چابکسر بری بالا یه منطقه هست به نام
" سَر وِلات " ، وقتی از جادش که پر از درخته بالا بری شهر چابکسر میاد زیر پات !
اون قسمت آبی رنگ آخر هم دریاست ...
خدائی کلل شمال و دریا و جنگل یه طرف ، رستوران خاور خانوم هم تو این منطقه یه طرف !
ما دو بار رفتیم اینجا ! از بس باحال و با صفا بود ، دو بارش میخواستم از غذاهاش عکس بگیرم
اما راستش تا میامدن دامن از دستم میرفت و فرصتی نبود که از اون کباب ترش ها و مرغ شکم
پر و اون میرزا قاسمی و باقالی قاتق ! قانق ! قاشق ! نمیدونم چیشی عکس بگیرم !
فقط بسنده کردم به در ورودی و شماره تلفن خاور خانوم ! صرفن جهت امر خیر !!
تو سرولات همه با هم فامیل هستن ! وقتی داشتیم میامدیم پائین یه ترشی فروشی بود
که نگه داشتیم ، یه آقا و خانوم اونجا بودن که گفتن از خاور خانوم میاید ؟!
بعد گفتن که از فک و فامیلای خاله ی خاور خانوم هستن !
راستش من که خاور خانومو دیدم که سنش به ما قد نمیده ! به پدر اعلام کردیم بپرسه ببینیم
دختر مختری تو دست و بالش هست بگیریم ؟! هم وضع خاور خانوم خوبه ماشالله ( از بس شلوغ
پلوغ بود ! ) هم اینکه هر روز غذاهای خوشمزه میخوریم ! که پسرخاله ی خاور خانوم گفت کللن
بچه نداره اما به جاش تو فامیل کللی دختر از مهندسو پزشکو و وکیلو دیپلمو سیکلو غیره مونده
رو دستمون ! حالا من که الان قصد ازدواج ندارم چون میخوام درس بخونم اما گفتم کنار این ترشیا
یه عکس بگیرم دو روز دیگه رفتم یارو نگه تو از کجا اومدی و این حرفا ! یادش بیاد من همونم !
بعدم انتظار ندارید که بعد از نهار خاور خانوم لاغرو باشم ؟! همچین ادمو تپل میکنه دیگه ...
چهار معروف ! همیشه ... همه جا ... همه وقت ... " فرهادته "
+ این پست تقدیم میشه به بر و بچ با صفای شمال !
آبجی خانوم زهرا ، بهنام ، پوریا ، پونه ، پری ، اون یکی زهرای کم پیدا ! ، نازنین ، عادل و میثا ...
++ خیلی دارم سعی میکنم حرفای فامیل گرامی رو دایورت کنم به اونجام !
البته حتمن این کارو خواهم کرد اما بده که اعصاب آدمو به هم میزنن ...
اینکه از یه قلیون کشیدن آدمو یه معتاد روانیه بی فرهنگه بی نزاکته نخاله ی جامعه معرفی
میکنن ! اما خودشون هزار جور غلط اضافی میکنن اما مشکل اینجاست که علنی نمیکنن !
به این نتیجه رسیدم که من نه اینا رو میفهمم نه اینا منو !
بهتره همه چی تموم شه ... از زیاد به کم رسوندمش و باید سعی کنم که از کم به کات
تبدیلش کنم ...