کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

 

این روزا که مامان نیست و رفته مسافرت ، تو خونه ی ما واسه ظرف شستن 

رقابت عجیبی بین بابا و داداش بزرگه شکل گرفته ! و عجیب تر از اون اینکه  

خیلی اساسی به هم تعارف تیکه پاره میکنن که کی ظرف رو بشوره ، این 

میگه من میشورم و اون میگه نه من میشورم ! و خیلی خودجوش یهو دیدی  

دو تائی با هم مشغول این کار شدن !  

( من نمیدونم مامان واقعن به چه امیدی اون ماشین ظرفشوئی رو خریده ! )   

و من از این موضوع بسی خوشحالم که تو این موارد ( شما بخونید کللن تو 

همه ی موارد ! ) من رو " بوق " فرض کرده و هیچ گونه درخواستی مبنی بر 

ظرف شستن و یا تمیزی خونه به سمت من روانه نمیشه ! ... 

 

+ ایشالله خانه ی بخت هم همین خواهیم بود ! مخاطب خاص دارد !!