کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

 

شاید دوستائی که به من نزدیک هستن و باهام هم کلامن میدونن که آدم آنچنان  

مذهبی ای نیستم ! ینی به خیلی چیزا که خیلی از مردم اعتقاد دارن رسمن و  

قانون بی اعتقادم و از خیلی خط قرمز ها به راحتی عبور میکنم ! اما از نماز و روزه نه ...

چند روز که پیش که تولد پسر عموم بود و سن تکلیفش شروع شده بود یاد اون موقع های 

خودم افتادم که میخواستم برای اولین بار نماز بخونم ! راستش خیلی خجالت میکشیدم !  

نه اینکه نماز خوندن خجالت داشته باشه ، نه ، اما خب شاید این طبیعی باشه که تو اون 

سن و سال وقتی یه پسر میخواد برای اولین بار نماز بخونه یه خجالت کوچولو همراش بیاد !  

اما خب با گذشت زمان همه چی حل شد و این خجالت یواش یواش تبدیل شد به یه غرور !  

مغرور بودن به اینکه وقتی بحثی پیش میاد همیشه میگم که بدون تحمل هیچ گونه فشاری 

از طرف خونواده و اطرافیان ، و فقطِ فقط به واسطه ی شناخت مستقیم خودم از خدا بدون هیچ 

گونه واسطه ای، سرموقع، نماز خوندن رو شروع کردم و روزه گرفتن رو از پنج شیش سال قبلش. 

مسلمن از این دو تا کاری که انجام دادم همیشه به عنوان یه افتخار تو زندگیم یاد میکنم ، شاید 

کار آنچنان سختی نباشه اما خوشحالم از اینکه لااقل خیلی زود به این رسیدم که آرامشی که 

تو نماز خوندن و روزه گرفتن هست رو هیچ جای دنیا و هیچ زمانی نمیشه پیداش کرد ! مثه یه  

معامله میمونه بین خودت و خدای خودت ! که گاهی اوقات خیلی یک طرفه میشه !  

ینی تو ، تو این معامله سر خیلی چیزا وانمیسی اما اون طرف معامله اینطوری نیست ! 

من این رو تو خیلی از لحظات زندگیم لمس کردم ! خیلی موقع ها تو زندگی غلطای اضافی کردم 

اما گاهی اوقات که حتتا یک درصد هم فکرشو نمیکردم خدا بدجوری به کمکم اومده و مسلمن  

بخش زیادی از این نزدیک شدن بین من و خدا رو مدیون اون نماز خوندن و روزه گرفتن هام هستم ...   

 

+ این پست تقدیم به علیرضا پسر عموم ! تولدت مبارک ...