کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

سنتوری !

 

فک میکنم اوج فیلم آخرش بود ... جایی که علی سنتوری تو اون جایی که معتادا رو ترک میدن

کنسرت برگزار کرده بود و داشت آهنگ زخم زبون رو میخوند و به جای خالی هانیه نگاه میکرد .

خیلی تحث تاثیر قرار میداد آدمو ... خیلی ، اینکه زندگی یه جوون آخرش به کجا کشیده شد !

سنتوری رو تا حالا خیلی زیاد دیدم ... فیلمی که یه شاهکار از داریوش مهرجویی بود و هست ! 

بهش مجوز ندادن و اگر این کارو کردن خیلی دیر بود ...  

میتونست واسه خودش غوغایی کنه و موجب آشتی مردم با سینماها باشه اما نذاشتن ! 

این چند وقت خیلی هوس کرده بودم بشینم یبار دیگه نگاهش کنم ... اما سی دی اصلیش  

یعنی سانسور نشدش گیرم نیامده بود تا همین امروز که استادمون زحمت کشید و سی دی  

رو همراه با پشت صحنش آورد ...   

نشستم یه دل سیر نگاهش کردم و خیلی بیشتر از همیشه با دقت بهش توجه کردم ... 

خیلی بهم چسبید ... به خصوص پشت صحنش که تا حالا ندیده بودم !  

انصافا باید قبول کنیم سنتوری یکی از به یاد موندنی ترین فیلمهایی که تو سینمای ایران ساخته 

شده چون خیلی حرفا برای گفتن داشت ... 

 

 

 

 

پی نوشت : کتاب اول سنتور امروز بعد از 5 ، 6 ماه تموم شد !  

پیش به سووووووووووووووی کتاب دوم ...