فک میکنم اوج فیلم آخرش بود ... جایی که علی سنتوری تو اون جایی که معتادا رو ترک میدن
کنسرت برگزار کرده بود و داشت آهنگ زخم زبون رو میخوند و به جای خالی هانیه نگاه میکرد .
خیلی تحث تاثیر قرار میداد آدمو ... خیلی ، اینکه زندگی یه جوون آخرش به کجا کشیده شد !
سنتوری رو تا حالا خیلی زیاد دیدم ... فیلمی که یه شاهکار از داریوش مهرجویی بود و هست !
بهش مجوز ندادن و اگر این کارو کردن خیلی دیر بود ...
میتونست واسه خودش غوغایی کنه و موجب آشتی مردم با سینماها باشه اما نذاشتن !
این چند وقت خیلی هوس کرده بودم بشینم یبار دیگه نگاهش کنم ... اما سی دی اصلیش
یعنی سانسور نشدش گیرم نیامده بود تا همین امروز که استادمون زحمت کشید و سی دی
رو همراه با پشت صحنش آورد ...
نشستم یه دل سیر نگاهش کردم و خیلی بیشتر از همیشه با دقت بهش توجه کردم ...
خیلی بهم چسبید ... به خصوص پشت صحنش که تا حالا ندیده بودم !
انصافا باید قبول کنیم سنتوری یکی از به یاد موندنی ترین فیلمهایی که تو سینمای ایران ساخته
شده چون خیلی حرفا برای گفتن داشت ...
پی نوشت : کتاب اول سنتور امروز بعد از 5 ، 6 ماه تموم شد !
پیش به سووووووووووووووی کتاب دوم ...