کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

اتهام پذیرفتنی نیست به خدا !

 

بعد از پیدا شدن طلا ، تو صندلی عقب ماشین  

و یافتن یه " گیره سر " تو جیب سمت چپ شلوارم

میترسم پست بعدیم در مورد دیدن یه دختر با وعضی  

نامناسب تو اتاقم باشه ! خدایا خودت بخیر بگذرون که  

ما طاقت این یکی رو دیگه نداریم !

 

 

+ وقتی مامانت بهت میگه ببین تو جیب شلوارت پولی چیزی نداری میخوام  

بندازمش تو ماشین مثه بچه ی آدم گوش کن و برو ببین ! نه اینکه بگی خودت 

نگاه کن من دارم فوتبال میبینم ! چون احتمال داره یچی تو اون ته مه های جیب 

پیدا بشه ، اما اینکه از کجا میاد و چجوری میاد والا منم بی خبرم ...  اما جددن 

این یکی اتهام پذیرفتنی نیست به خدا !