کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

بازی اگر ها ... !

  

از طرف نیما دعوت شدم به یک بازی ... راستش بازیه خیلی قشنگیه ، من که خیلی دوسش 

دارم ، مرسی بچچه که دعوت کردی پسر ... دوستت دارم باقالیه من ...

  

 

اگر ماهی از سال بودم  

میشدم تیر ... 

چون از بچگی دوسش داشتم  

همیشه یاد آور خاطرات خوب و تعطیل شدن از مدارس کوفتی بود ... 

  

 اگر روزی از هفته بودم

 میشدم پنج شنبه ... 

چون فرداش آخر هفته اس و همیشه یک برنامه ی تفریحی چیزی واسش دارم ...  

پنج شنبه همیشه یک روز با کلاس و با پرستیژ برام بوده ..

 

 اگر عدد بودم

 میشدم 24  

دوسش دارم دیگه ... 

یک حس باحال داره ، نه ؟!  

 

 اگر جهت بودم

 میشدم شمال ... 

همیشه عاشق شمال و اون دریا و بارون نابش بودم 

قطعا شمال ... اونم یک شمال سبز و بارونی ... !

 

 اگر همراه بودم

 میشدم دوچرخه ی کوهستان ! 

با صاحبش میزدیم به دشت و کوه ... 

انصافا خیلی لذت بخشه ...

 

 اگر نوشیدنی بودم

 میشدم ایستک هلو ...  

تو اوج گرما ، تو اوج خستگی و وقتی یکی داره شر شر عرق میریزه

یک ایستک هلو بودم و کامل خورده میشدم تا طرف خستگیش در بیاد !

 

 اگر گناه بودم

 میشدم گناه دوس داشتن ... ! 

بعضی موقع ها هم دوس داشتن گناه محسوب میشه ... 

شاید زیباترین گناهی که من میشناسم ... 

 

 اگر درخت بودم

 میشدم درخت توت ... 

یک ریشه داشتم به چه بزرگی  

اگرم روزی ریشم خشک میشد سخت بود جدا کردنم از دل زمین ... !

 

 اگر میوه بودم

 میشدم گیلاس ... 

با یک قرمزی خاص و خوشگل همیشه بین میوه ها 

میدرخشیدم ... 

 

 اگر گل بودم

 میشدم گل آفتابگردون ... 

همیشه دنبال آفتاب و روشنایی ... 

خوش رنگ و قد کشیده و زیبا ... 

 

 اگر آب و هوا بودم

 میشدم بارونی ... 

بارون تند همراه با رعد و برق  

که آدمایی که عاشقش هستن بدون چتر برن زیرش و خیسه خیس شن ... 

 

 اگر رنگ بودم

 میشدم سبز ... ! 

به لحظه لحظه ی این روزهای سرخ قسم ... 

که بوی" سبز " ترین فصل سال می آید !  

( مرحوم قیصر امین پور )

 

اگر پرنده بودم

میشدم کبوتر ... 

با رنگ سپید و دوس داشتنیم 

پرواز میکردم و کل شهر زیر پام بود ... دوسش دارم 

 

 اگر صدا بودم

 میشدم صدای خنده

قشنگترین صدایی که شنیدم 

صدای خنده است ... 

 

 اگر فعل بودم

 میشدم فعل رفتن ... 

رفتن برای همیشه ، راحت شدن از این دنیا 

روز رفتنمو خیلی دوس دارم  

 

 اگر ساز بودم

 میشدم ویولوون ... 

صدای آرام ، زیبا و جذاب ... 

کاش هیچ وقت ترکش نمیکردم ... 

 

 اگر کتاب بودم

 میشدم کتاب حج از دکتر شریعتی ...     

با یک زبان ساده و دوس داشتنی ... 

 

 اگر عضوی از بدن بودم

 میشدم چشم 

فقط لحظه های زیبارو ببینم ... 

و جز اون و روی بدی ها خودمو میبستم ... !

 

 اگر شعر بودم

میشدم یک بیت شعر از حضرت مولانا ...

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر 

کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست ...   

 

اگر بخشی از طبیعت بودم

میشدم کوه ... 

کوه همیشه برام جذاب و پر استقامت بوده 

کوهو دوس دارم چون همیشه وقتی کسی توش نیست 

میرم و داد میزنم و خودمو خالی میکنم ... 

 

 اگر یک حس بودم

میشدم حس نوشتن ... 

نوشتن یک پست دلی 

نوشتن یک پستی که وقتی کسی مینویسش یک اشک خاص از چشماش در بیاد ! 

 

 

خب به رسم بازی های وبلاگی یک چند نفریو با اجازه دعوت میکنم ، هرکسی هم خواست 

به جز این عزیزان بازی کنه رسما از طرف من دعوته اما این پایینی ها اگر بازی نکنن و دعوتمو 

قبول نکنن الهی کچل شن ...

عیال خانوم ، بهنام دو کلمه حرف حساب ، استاد مومو ، مهام هم ولایی ، حسین هم ولایی

و زهرا دختر حوا

   

 

پی برف نوشت : شب امتحان کوفتی اصول حسابداری داره برف میاد ... چه حس خوبی داره ! 

مرسی خدا ... مرسی ، برای امتحان ما هم دعا کنید ...