کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

خواستگاری !

 

آقا تیتر پستو نگاه نکنید ، هیچ خبری نیست ب جان خودم ... !  

فقط اومدم بگم شماها میدونین چرا من هر موقع از آرایشگاه میام بیرون ، دوس دارم برم خواستگاری ؟!! والا خودم هرچی فک میکنم به نتیجه ای نمیرسم ...   

آخه بدبختیش اینه که نه خبری هست ، نه طرف مورد نظری هست ، نه هیچی ... ! 

حالا این چه حسیه من دارم خدا داند ! مردم حس دارن و ما هم حس داریم !

شایدم این حس واسه همه پسرا باشه ... نه ؟!  

 

 

  

 

پی نوشت : وقتی از آرایشگاه میامدم بیرون ، یکی از مدارس راهنمایی دخترانه تعطیل شده بود ! دیدم جلو یک دختر دانش آموز ریزه میزه یک پیکان گوجه ای مدل تقریبا دهه ی 50 واساده و یک آقا پسر حدود 22 ، 23 سال با تیریپی در حدود دهه ی 60 داره به دختره شماره میده و دختره هم تو گوشیش سیو میکنه ! خدایی مملکته داریم ؟! 

 

پی 90 نوشت : امشب 90 میتونه جالب باشه ... از دستش ندین ...