کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

مظلوم ... خیلی مظلوم !

 

همین امروز صبح دیدمش ... یه گربه ی خیلی کوچولو ! رو به روی خونه ی مامان بزرگم اینا که  

یه خونه ی قدیمی هست اومده بود و دم خونشون رفته بود تو یه خواب خیلی عمیق ! 

اومدم با موبایل ازش عکس بگیرم که بیدار شد ، دیدم که چشمه سمت چپش یه حالت خاصی 

داره و کامل باز نمیشه ... حدس زدم که سرما خورده باشه ، چون گربه های ما هم وقتی سرما 

میخوردن اینطوری میشدن ... خونه ی مامان بزرگم اینا قرص نداشتن که براش حل کنم تو آب ، 

اما براش شیر ریختم و یکمی هم مرغ گذاشتم تا بخوره ...  

کاش از لحظه ی شیر خوردنش فیلم میگرفتم ، لحظه ای که خیلی قشنگ بود ... جایی که اون 

گربه داشت با یه حالت خیلی مظلومانه شیر رو میخورد ... جایی که که اون ته دلت خوشحالی 

 که تونستی یکاری کنی ... قرار شد عصر برم قرص بگیرم و بعدش برم خونه ی مامان بزرگم که  

براش بذارم اما خالم همون موقع ها اس ام اس داد که :   

" نمیخواد بیای ... امروز یه ماشین تو کوچه زیرش کرد ... "    

 

   

 

 

 

پی نوشت : حکمت خدا رو نمیدونم چیه ! بعضی ما آدم ها باید با کثافت کاری هامون بمونیم  

اما این مخلوقات مظلوم خدا باید ...