خیلی بده که احساس کنی اشتباهی شدی !
شدی نه ، از اول اشتباهی بودی و هستی و احیانا خواهی بود !
این روزا هیچی سر جاش نیست ...
هیچی به هیچی ربط نداره ...
برخورد ها فرق کرده ...
همه چی عجیب غریب شده ...
روزاش شده شب ! شبهاش شده روز ...
همه چی شده مثه یه قانون که یا انجام میدی یا متهمی !
فقط باید بری ... باید بی خیال رد شی و به هیچی فکر نکنی ...
و من به واسطه ی این روزا ، اینجا ، تنها جایی که احساس راحتی میکنم
هم حوصله ی هیچی رو ندارم ... حتی " سلام ! " کردن ...