کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

به قول خودش باحال ترین رفیق ...

  

بعضی موقع ها فک میکنم اگر این وبلاگ و دنیای بلاگستان برای من جز یه سری تجربه های 

تلخ هیچی نداشته ، اما پیدا کردن بعضی آدماش واسم یه غنیمت بوده ... 

امشب فهمیدم فاصله ی من و اهواز یه قدم راه ... مثه یه همسایه ی دیوار به دیوار ! 

امشب فهمیدم که تنها شاخه ای که از فاصله مهمه ، " فاصله ی دلهای گره خورده به همه " ... 

امشب وسط خندیدن های ممتد بی خود و بی جهت بغض کردم ...  

بی خود و بی جهت هم نبود ... به خاطر صفا و پاکی دلش بود ... 

 

مهم نیست که تا حالا ندیدمش ... مهم نیست که ازم چند سال بزرگتره ... مهم نیست که  

شاید خیلی از عقیده هامون به هم نخوره ... مهم نیست که از همینجا پیداش کردم ... مهم 

نیست که اول بهش اعتماد نداشتم و شماره ی ایرانسلو دادم ! مهم نیست که اون اهواز باشه  

و من اینجا ... مهم اینه که نویسنده ی وبلاگ " دوستانی بهتر از آب روان " سابق دوست  

منه ! مهم اینه که یکی رو پیدا کردم که عنوان وبلاگ قبلیش مثه خودش میمونه ... آب روان ! 

به دوستی باهاش افتخار میکنم ... رک و راست هم همیشه بهش گفتم که دوسش دارم . 

انقد دوستیمون برامون ارزش داره که بعضی موقع ها قسممون میشه قسم به دوستیمون

 

به قول خودش اون باحال ترین رفیق منه ... رفیقی که نمیخوام با هیچی عوضش کنم !  

دوستت دارم سید ... دوستت دارم حاج سعید ... دوستت دارم برادر !