کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

معتاد تزریقی نبودیم که الحمدلله شدیم رفت پی کارش !

  

خب آدم سرنگ رو که برای هرکاری نمیخواد ، میخواد ؟!   

یا مثلا اینکه چشه آدم قرمز بشه که دلیل بر معتاد بودنش نیست ، هست ؟!  

خب شاید یکی سرنگ رو برای یه کار خیر بخواد ... 

یا چشمش به خاطر آلودگی یا خواب زیاد قرمز شده باشه !  

اما خب حق میدم ! کسی که ساعت 11 همینطوری میره دم خونه ی مامان بزرگش و  

میگه کار اورژانسی دارم ، یه سرنگ بدین میخوام برم ، بایدم شک کنن !   

تازه یکی هم مثه خاله کوچیکه ی ما اونجا باشه ! که همینطوریش متهم بودم !!

اما به جان خودمان سرنگو برای شیر دادن به یه بچچه گربه ی خوشجل موشجل میخواستم و  

چشمم هم از خواب زیاد قرمز شده بود ! وگرنه ما کجا و معتادی کجا خاله خانوم !  

اونم از نوع تزریقیش !

 

 

پی تشکر نوشت : با تشکر از خانوم معلم مهربونم که هی اینطور موقع ها مزاحمش میشم ... 

دیشب یه گربه پشت باغچمون زایمان کرده بود و بچچش تنها بود و ما امروز رفتیم کمکش !  

با سرنگ بهش شیر دادم و گذاشتمش تو سبد که خدا رو شکر سر و کله ی مامانش پیدا شد 

و با یکی دو تا جیغ بنفش سر بنده ! بچچشو گرفت به دندونش و برد !  

در ضمن خانوم معلم جان عرضه به انجام دادن کار نیست ، به نظارت بر انجام کار هست !  

  

بعدا نوشت ! : با تشکر از دوست عزیز که با سرچ " دخترای کرهرود " به وب ما رسیده ! 

وبلاگمون مکان نبود که با لطف معتاد بودنمون تبدیل به مکان هم شد !