کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

خودنمایی هم خودنمایی های قدیم !

 

امروز سر جلسه ی امتحان یه آقا پسر با یه دمپایی پاره پوره و عجیب غریب اومد وسط 

کلاس نشست که کف همه رسما بریده شد ! 

این آقا که رشته ی معارف و الهیات میخوند و از شانس ما دقیقا میزش بغل بنده بود یه 

تی شرت مشکی تنش بود که همون باعث بریده شدن کف ها شد ! 

جلوی این تی شرت به زبون عربی نوشته شده بود :  

اَنا کَلبُ الرقیه !  

و پشتش به فارسی نوشته شده بود :  

به یاد پیر عشق ، سید جواد ذاکر ... خدانگهدار رفیق ! 

تنها چیزی که به ذهنم اومد اینه که بگم واقعا جوون ، جوون های قدیم و خودنمایی هم  

خودنمایی های قدیم ! والا ...

 

پی نوشت 1 : خانوم معلم واحه بعد از مدت ها برگشت و از این به بعد اینجا مینویسه ، 

یاد وبلاگ قبلی بخیر ... چقد خاطره دارم باهاش ... 

 

پی نوشت 2 : پرسش و پاسخ 5 ریحانه رو هم از اینجا بخونید ... 

من رو هم بازی داده ... ممنون از زحماتش .