کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

اتهام ... متهم !

 

یروز بهت گفتم سخت نگیر رفیق ، گفتم واست مهم نباشه ، بی خیالش ، بذار بگن ...

گفتی نمیشه ، هرکاری هم کنی بازم اتهامش خیلی سخته !  

اتهام یعنی اینکه تو دلت هیچی نیست ، اما میگن ، یچی دیگه ... جدای از چیزی که هستی ! 

میدونستم اما درست و حسابی تجربه نکرده بودم !  

اما الان خوب میفهممت ، میفهمم اون اعصاب خورد کنی های اون روزاتو ...  

میفهمم بی حوصلگی هایی که داشتی رو ...

میفهمم که چقد بده این که الکی الکی متهم شی ...  

بغض داره ، اعصاب خورد کنی داره ، اینکه بی خود و بی جهت بگن ... هرچی که خواستن !