-
... ِ .. ِ لُنگیا !
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 21:30
یکی از بدترین اتفاق هائی که تو خونه ممکنه واسم بیفته اینه که ، تو اوج فوتبال دیدن ِ بچه های استقلال ، تماشاگرای با ادب و تیفوسیه آبی یهو جو بگیرتشون و شروع کنن به شعار دادن های بی ناموسی و خاک بر سری ! از اونجا که ولوم ِ تلویزیون هنگام پخش فوتبال معمولن تو بازه ی 90 الی 100 هست ، صداش تا پشت بومه خونه ی همسایه هم میره...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1391 22:15
بعضی موقع ها هست که آدم بعضی حرفا رو وقتی میشنوه ، انگار اونو با تمام وجودش حس میکنه ! یجورائی از ته ته ته قلبش ... این وقتی جالبتر میشه که اون حرف خیلی بی مقدمه و توسط یه رهگذر زده میشه ، حتی به کوتاهیه " قدر همو بدونید ... " ! + روزای خوبیه ، خیلی خوب ، خدا رو شکر .
-
آشپز باشی !
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 22:37
از اونجا که قبلن هم خدمت حضار گرامی و مخاطبین عزیز تر از جان اعلام کردم ، بنده یکی از نوابغ آشپزی جهان هستم که نمیدونم چرا هنوز هیچکس در این دنیا و آن دنیا من را کشف نکرده است ! و از اینجا که دیدیم رقبای ما ( مدیونید اگر فکر کنید سمیرا خانوم و دلارام و فک فامیلاشونو میگم ! ) دارن میتازونن و به خیال خود ما رو از صحنه...
-
آب زنید راه را ...
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 00:49
+ فرهاد ... آمد !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذرماه سال 1391 23:00
این روزا که مامان نیست و رفته مسافرت ، تو خونه ی ما واسه ظرف شستن رقابت عجیبی بین بابا و داداش بزرگه شکل گرفته ! و عجیب تر از اون اینکه خیلی اساسی به هم تعارف تیکه پاره میکنن که کی ظرف رو بشوره ، این میگه من میشورم و اون میگه نه من میشورم ! و خیلی خودجوش یهو دیدی دو تائی با هم مشغول این کار شدن ! ( من نمیدونم مامان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1391 21:29
تا حالا شده برین واسین جلوی آیینه و خودتونو کامل برنداز کنید ، بعد همزمان خیلی رسمی و شیک به خودتون افتخار کنید و چند دیقه همینطوری پشته هم قربون صدقه ی خودتون برید ؟! من تازگیا از این کارا زیاد میکنم و جالبیش به اینه که هیچ چیزی در درون و بیرونم رُخ نداده و این افتخار آفرینی کاملن بدون دلیل میباشد !
-
" پهلوانان نمیمیرند ! "
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 21:32
+ تولدت مبارک ، اُسطوره !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 00:00
حذف شد !
-
از چی بگم ؟!
شنبه 18 آذرماه سال 1391 22:30
+ خیلی دوس داشتم یه عکس از بدرقه ی باشکوه ضریح امام حسین ( ع ) هم اینجا بذارم ! و اینکه این عکس متعلق به همین چند روز پیش و سوختن بچچه های یکی از مدارس روستای پیرانشهر هست ! و صرفن جهت یاد آوری ، از چی بگم ؟! ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 22:23
من واقعن نمیدونم این بنده خداهائی که زن و بچچه دارن چطوری با یه حقوق 500 ، 600 ای دارن زندگیشونو میچرخونن ؟! من که هنوز یه پسره مجردم ام و خرج آنچنانی ای ندارم ، اگه هم الان رو هوا هم حساب کنید هرما به اندازه ی یه بُرج حقوق اونا دارم خرج میکنم ! تقصیر منم نیستا ، همه چی بدجور گرون شده ! در هر صورت ما خیلی مردمان خوبی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 22:03
این میتونه خیلی بد باشه که تو ، توی یه خونواده ی سُنتی زندگی میکنی و عقایدت 180 درجه با بقیه ی اعضای خونوادت فرق میکنه ! با اینکه رابطه پدر یا مادر فرزندی و یا برادر خواهری یا هر چیزی هست اما میتونه بودن تو واسه اونا آزار دهنده و حرفای اونا برای تو مثه یه شکنجه باشه ! دعا کنید کار و بارم زودتر ردیف شه بتونم مستقل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 22:00
بهشت ، جائی هست میان بازوان تو ... جائی برای آرامش من ! بدون هیچ هراسی ، آغوشت ، بهشت من است ... + این متن رو چند وقت پیش تو یکی از وبلاگا که یادم نمیاد چی بود خوندم ! + یه دیقه چشماتو ببند ، گوشش کن ...
-
بهار ِ دلنشین
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1391 21:59
آذر ماهیم ، یجورائی تو اوج پائیز ... هواش دلگیره ، دل آدم خود به خود تنگ میشه ، نم نم بارونی هست و برگ درختا ریخته ، هوا یکم سرد شده و بوی زمستونو میده ... اما اینا همش ظاهرِ یه ماجراست ، ظاهرِ یک شهر ، یک دیار ... باید دید اون اصل ماجرا چی ، اونم پائیزیه ؟! برای خودم بگم باید " نه " ! پائیز مسلمن تاثیرشو...
-
عمر دوباره ی منِ ، دیدن و بوئیدن تو ...
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 22:59
قلب من و تو را پیوند جاودانه مهری ست در نهان پیوند جاودانه ما ناگسسته باد تا آخرین دم از نفس واپسین من این عهد ... بسته باد ! " حمید مصدق " + سوغاتی ، مرحوم هایده .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 00:41
بدون هیچ مقدمه و توضیح و حرف اضافه ای ، میخوام بگم عارفه از اون بچه هائیه که آدم ندیده و نشناخته یه اعتماد کامل و صد در صدی بهش داره ، از اون بچه هائی که هیچ وقت اون ته دلش جز خوبی هیچی نیست ، هیچ وقت واسه هیشکی نیت بدی نداره و همیشه مثه یه رفیق کنار دوستاش میمونه ... امشب تولد عارفه هست و من تو این شب بارونیه زیبا از...
-
هَم دَم
جمعه 19 آبانماه سال 1391 00:42
امشب بعد از دو سه هفته آرومم ... واقعن آرومم ! دیگه قرار نیست شبها خوابم نبره فکر و خیال کنم گوشیمو ثانیه ثانیه چک کنم و منتظر حرف جدیدی باشم دیوونه وار آهنگ گوش بدم مثه خل و چلا با خودم حرف بزنم لیست تماس هام همه میسد کال باشه و قرمز رنگ ! اس ام اس سند تو آل کنم که " آخ چقد اون لحظه حال میده وقتی یه نفر ازت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1391 23:03
چقد رفتن به کنسرت سیاوش میتونست الان خوب باشه ! چقد من صداشو دوس دارم ، چقد محشر میخونه ...
-
... و زندگی همچنان ادامه دارد !
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 21:26
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند ، دریا آرام شد و خود را اسیر صیادان دیدند ، تلاطم زندگی حکمت خداست ، از خدا دلی آرام برات آرزو میکنم نه دریایی آرام ... ! + هیچ چیز به اندازه ی این اس ام اس بابا نمیتونست خوب باشه ، هیچی ... مثه یه آب یخ بود رو یه شعله ی آتیش ! خدا رو شکر میکنم که دارمش ، که درکم میکنه و تنهام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 00:13
شب عجیبیه ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 21:00
نفس کشیدن هم تو این روزا واسم کار آسونی نیست ، یاد آهنگ رضا صادقی میفتم ... هوا ، هوای دَرده ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 23:00
امشب با یکی از بچه ها بحث شماره ی دختر و پسر تو گوشی شده بود که من سر شب شمردم دیدم دقیقن شماره ی 48 دختر دم بخت ، از دوست و آشنا و فامیل و شما وبلاگیان غیور ( که بخش اعظم آن رو شما عزیزان دل تشکیل میدادید ! ) تو گوشیم وجود داره ! اما دریغ از یک حرکت و یک ضربه فنی ! تازه شماره ی کیامهر باستانی و امثالهم رو حساب نکردم...
-
دیوونه شو ، کی به کیه ؟!
شنبه 29 مهرماه سال 1391 23:08
دیوونگی هم واسه خودش عالمی داره ... وقتی همراه با بی خیالی باشه مثه یه مُسَکِن قوی عمل میکنه ! ... + مرسی از بچه هائی که خصوصی گذاشتن و احوالپرسی کردن خوبم خدا رو شکر ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1391 21:54
امشب حس شب اول مهر مدرسه رو دارم ! و نمیدونم چرا انقد استرس و دلشوره دارم ... شاید قراره اتفاقی بیفته ... شاید ! + دل خسته ، بهنام صفوی
-
اعتراف - 3
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 23:50
اگر تنها ترین آدم روی کُره ی زمین رو هم بیارید ، اعتراف میکنم من از اونم تنها ترم ... + زخم زبون ، محسن چاوشی
-
اعتراف - 2
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 21:17
اعتراف میکنم ، روزای سختیو دارم میگذرونم حس مُبهم بودن یا نبودن گفتن یا نگفتن .. . . + زخمی از امین حبیبی رو گوش کنید .
-
اعتراف - 1
سهشنبه 25 مهرماه سال 1391 20:54
قبلن ها بهمون میگفتن تنها تفاوت انسان ها با حیوانات تو هدف های متعالی ای هست که انسان ها برای خودشون میذارن اما حیوون ها از این بی بهره هستند ! اگه قرار باشه مبنا رو این قرار بدیم اعتراف میکنم که در حال حاضر از هر حیوونی که شما فکرشو بکنید من حیوون ترم ! + تا چند پست آینده قراره از این جور اعتراف ها بکنم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 21:59
تنها نتیجه ای که از فک کردنهای این روزا نصیبم شده این بود که کللن زندگی چیز مزخرفیه ! و به قول یکی از بچه ها مرگ میتونه خوشایند ترین اتفاق این روزا باشه ! ...
-
هیچ غریبه ای ، آنجا را نمیخواند !
شنبه 22 مهرماه سال 1391 22:03
باید اعتراف کنم هنوزم که هنوزه جوگیریات پرشین بلاگ رو خیلی بیشتر از جوگیریات الان دوس دارم ! شاید چون اون وبلاگ پُره از خاطره های قشنگی که فک نمیکنم بچه ها حالا حالا ها اونا رو یادشون بره ! اما شاید مهم ترین قسمت اونجا آشنائی من با کیامهر بود . نمیدونم کی بود ، اما فک میکنم اواسط سال 88 ، ینی سه سال پیش همین روزا بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 20:37
شُد 28 کیلو ! و فقط 5 کیلو تا رسیدن به وزن ایده آل باقی مونده ... هرچند اکثر راهو اومدم و به قول دکتر به آخرای خط رسیدم اما احساس میکنم از همیشه با اراده تر و پُر انگیزه ترم ! شاید چون دارم به بزرگترین آرزوی زندگیم میرسم . + خدایا شکرت .
-
" خود اسطوره مثبت هیژده پنداری ! "
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 23:30
واقعن روح اون مرحومی که گفت " آدمو چیز بگیره اما جَو نگیره " شاد باشه ! - آقا ما از وقتی داریم میریم استخر که شنامون رو تکمیل کنیم ، وقتی عَن نَهو اُلاغ به اینور و گوساله به آنور میرویم و عین بُز نفس کم نمیاوریم ، عجیب خودمان را رقیب سرسخت برای آن مایکل فلیپس پدر سوخته میدانیم ! طوری که پیش خودمان هدف گذاری...