-
...
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 23:15
لطفن برای شفای همه ی بیماران دعا کنید ...
-
چهار پایه ی گرم !
شنبه 10 دیماه سال 1390 21:30
برادر جناب سروان آقای مهندس بابک اسحاقی ( معروف به کیامهر باستانی ! ) اینجانب رو به یک عدد بازی وبلاگی به نام "صندلی داغ " دعوت نموده است ! از آنجا که ما همیشه دوس داشتیم مورد دید و توجه باشیم صندلی رو به چهار پایه تغییر دادیم و از یه جهت دیگه افتادن یه درس 4 واحدی بد ما تحت ما رو سوزاند ، تصمیم گرفتیم از...
-
روی ر.ج.ا نیوز و خبرگزاری ف.ا.ر.س رو سفید میکنیم !
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 01:03
بابک باستانی ، رهبر فرزانه ی بلاگستان ، طی دیداری با چند تُن از علمای وبلاگ نویسی خبر از بازگشت " برادر بسیجی نیما " داد ... " برادر نیما " که به بهانه های مختلف من جمله درس و کار از دنیای وبلاگ نویسی خداحافظی کرده بود ، پس از شور و مشورت با سران قوا تصمیم گرفت بار دیگر به دنیای بلاگستان بازگردد !...
-
ما برگشتیم !
جمعه 2 دیماه سال 1390 23:33
ما برگشتیم ... با بلاگزیت پی نوشت : به دلیل خراب شدن نرم افزار سنگیت و کار نکردن دکمه ی پرینت اسکرین تا اطلاع ثانوی این وبلاگ پاییز خواهد ماند !!! دعا کنید هرچه سریعتر آن رو به زمستان تغییر دهیم !
-
یه اولین دیگه !
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 23:17
امروز اولین حقوق کاریمو ، هرچند کم ، اما به طور رسمی گرفتم ! خیلی خوشحالم و خیلی خوشحالتر میبودم اگر این آنفولانزای کوفتی دست و بال ما رو نبسته بود ! مراقب ویروسش باشید که بد آدمو از کار و زندگی میندازه !
-
آش خور !
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 00:21
این چند روزا دارم به این فک میکنم که اگر ارشد قبول نشم ( که عمرن با این اوضاع درس خوندن قبول شم ! ) باید حدود 2 سال دیگه برم سربازی ! این یعنی اینکه : باید کچل کنم تا خدای نکرده نگن رفته خدمت کنه به مملکت بچچه سوسول از کار در اومد ! باید بی خیال کل زندگی و تفریحات جانبی اون بشم تا از الان برای خونه ی بخت آماده بشم !...
-
بازم میگن 6 تایی ها ؟!
جمعه 18 آذرماه سال 1390 19:04
حرفی نیست ! جز اینکه آرزوی بردن تیم فرهاد مجیدی رو به گور ببر ، آقای علی کریمی ! ...
-
بلکه این بار از رو بروند ...
جمعه 18 آذرماه سال 1390 00:20
در انتظار چهارمین لبخند ...
-
تولدت مبارک آناهیتای آریایی !
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 21:01
تو این گیر و دارِ تایپ کردن کارت های جناب آقای دکتر نمیدونم کی ! جناب آقای مهندس نمیدونم چی ! جناب آقای کی همراه با کی ! سرکار خانوم عِلیه ی دکتر مهندس چی و کی ! و تمیز کردن خونه که در حد انفجار قرار گرفته ، به علاوه ی گرفتن شیرینی و میوه جهت پذیرایی از امت همیشه در صحنه ی اراک اسلامی ! و شستن ظروف باقی مانده در این...
-
آروم و در حال گذر !
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 00:20
این روزا هرکی رو که میبینم ، اولین سوالش اینه که " دلت حسابی تنگ شده ، نه ؟! " نمیدونم چی جوابشونو بدم ... یا اینکه چطوری جوابشونو بدم ! فقط میگم ، آره ! بدون هیچ حرف اضافه ... اما کاش میشد بقیه ی حرفا رو هم زد ... کاش میشد هرچی تو اون دلته بریزی بیرون و بهشون بگی ، بگی که کار از دل تنگ بودن گذشته ... میگن...
-
قِر تو کمرم فراوونه !
شنبه 21 آبانماه سال 1390 00:36
هم الان از عروسی دختر همسایه برگشتیم ! ( این یکی هم پَرررررررررررررر ! ) عجیب دلمان میخواهد یه پرچم استقلال ببندیم دور کمرمون و برویم این سالنه و با این دختره شروع کنیم به رقصیدن ! اما حیف که اسلام* دست و بال مارو بسته ! * اسلام در اینجا به معنای آقا پلیسه هست که شب دِربی پرچممان رو مصادره کرد ... کلیپ
-
دلم براشون تنگ شده !
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 22:37
-
نامه ی فدایت شوم !
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 12:12
دیشب بعد از اینکه از استخر اومدم بیرون ، بارون شدیدی میامد ... منم که کللن رانندگی تو شب حرفه ای !!! داشتم دنده عقب ماشین رو از پارکینگ میاوردم بیرون که دیدم اوه ، یه صدا اومد انگار آب سنگین اراک ترکید ! عقبو نگاه کردم دیدم به به ، زدم به یه ماشین و منهدمش کردم ! اومدم از ماشین پایین . دیدم دو تا جوون اونجا هستن و...
-
این کجا و آن کجا !
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 23:43
خیلی برای آدم سخته که یه سوژه داشته باشه و نتونه از اون عکس بگیره ! سوژه ای که میتونی یه عکس با کیفیت ازش بگیری و بشینی چند بار اونو با دقت ببینی ! سوژه ی امروزِ من یه دست خط بود ... یه دست خط خیلی معمولی ... از یه آدمی که تا حالا نه اسمشو شنیده بودم ، نه عکسشو دیده بودم ... " بهمن رجبی " ... استاد صاحب سبک...
-
تهرانی ... وام ... نمایشگاه عکاسی ... هیئت دولت !
جمعه 6 آبانماه سال 1390 23:30
چقدر امروز ، تابناک تیتر قشنگی زده بود : مجید ، هدیه ی تهرانی نبود و به خاطر مشکلات مالی درگذشت !
-
عمده فروشیه " جَو " !
شنبه 30 مهرماه سال 1390 22:28
کللن ما ایرانی ها خیلی مللت باحالی هستیم ... یعنی اگر جو بگیرتمون ، کوه که چه عرض کنم ، در آمریکای شیطان بزرگ رو هم تخته میکنیم ! نمونش هم تا دلتون بخواد هست ... جو گرفتمون زدیم تو پوز یه نفر ، جو گرفتمون فیلممونو کردیم تو جهان اول ! جو گرفتمون یکی از بازیکنانمون رو کردیم بهترین بازیکن دنیا ! جو گرفتمون خلیج فارس رو...
-
آدما ، نقشای رنگی ... !
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 01:18
همیشه سعی کردم تو همه جا ، چه دنیای واقعی و چه تو دنیای مجازی ای که دارم زندگی میکنم ، آدم اکتیو و پر انرژی ای باشم ! لااقل اینجا ، تو پست هایی که مینویسم ... اما بعضی موقع ها هست که آدما شاید بی دلیل " خالی " میشن ! مطمئنن تا حالا این حس و حال رو درک کردین ... شاید نشه به راحتی توضیحش داد ... اما این روزا ،...
-
هیسسسسسسسسسسس !
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 20:35
لُنگی های محترم ، لطفن ... : بعدن نوشت : آقای پلیسی که پرچم منو گرفتی و تهدید کردی که ... ! هیچی ، ولش کن ... فقط خیلی نامردی ... خیلی
-
خدا به داد دفعه ی بعد برسه !
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 23:43
۳۰ سال پیش " خرمشهر " را خدا آزاد کرد ! 14 سال پیش " انتخابات " را خدا آزاد کرد ! 2 سال پیش " اس ام اس " را خدا آزاد کرد ! و امشب " مسنجر " را خدا آزاد کرد ! این است دغدغه ی جوان های دیروز و امروز ما ! دفعه ی بعدی نوبت چه چیزی است که خدا آن را آزاد کند ؟! پی نوشت : به پیشنهاد...
-
چرا واقعن ؟!
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 01:32
نمیدونم چقد با فیس بوک ارتباط دارین ؟! البته منظور ارتباط مشروع هست ها ! اما اگر یه سر کوچولو بزنید خیلی چیزها دستتون میاد ! یادمه چند وقت پیش یه عکس دیدم از یکی از صفحه های فیس بوک که یه پسر نوشته بود چند وقت پیش یه ماشین از روی پاهام رد شد و این چند روز که نبودم به این خاطر بود که بیمارستان بودم ! یدونه لایک خورده...
-
تشکر نامه + جوگیریات ِ کیامهر !
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 20:40
یادمه چند وقت پیش ، کیامهر تو جغله وبلاگش نوشته بود : " چقدر بد است انقدر که دیگران گمان می کنند خوب نباشی ... " راست گفته بود ! اساسی هم راست گفته بود ... خیلی سخته ! بعضی موقع ها اینطوری میشه ! یعنی تو یچی دیگه هستی اما همه یچی دیگه فک میکنن ... بعضی موقع ها میاد که آدم خیلی حرفا تو دلش میمونه ، اما...
-
تولدم مبارک !
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 22:13
شد 21 سال ! ( به عبارت بهتر چند ساعت دیگه خواهد شد ... ) به همین راحتی و به همین خوشمزگی !
-
عیدتون مبارک ...
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 22:03
یه ماه رمضون دیگه تموم شد و سپرده شد به خاطره ها ! هرچند سخت اما شیرین و قشنگ ... میدونم که هیچ غلطی نکردم و خیلی از خودم بیشتر از اینها انتظار داشتم اما خب چه میشه کرد ؟! ... امیدوارم که نماز و روزه هاتون مورد قبول درگاه احدیت واقع شده باشه ... عیدتون مبارک ، تنتون سلامت و لبتون خندون . پی نوشت : تولدانه ! پی نوشت 2...
-
عشقولانه های بلاگستان !
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 23:06
اگر مثه من وب گردی روزانه شده باشه جزو زندگی لاینفکتون ! ( چی گفتم !! ) خیلی راحت متوجه میشید که بلاگستان ما ، بخشی از سوئد و کشورهای اونور ماست ! البته اگر کلن هم وبگردی نفرمائید ، خیلی راحت به این موضوع پی میبرید ... نکته ی اساسی که در مورد عشقولانه های بلاگستان وجود داره اینه که عشق جنس های موافق به هم خیلی بیشتر...
-
کهکشانی ها !
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 00:34
پی نوشت : فک نکنم نیازی به توضیح خاصی باشه ! همین عکس از میلاد گویای همه چی هست ... لحظه شماری میکنیم برای دربی ...
-
اندر احوالات روزگار ما !
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 02:21
تابستون با همه ی خوش گذرونی هاش بعضی موقع ها دیگه خیلی لوس و بی خود میشه ! یجورایی کلافه کننده و خسته آور ! تو این اول شهریوری دلم برای دانشگاه خیلی تنگ شده ... هر چقدم از حراستش بدت بیاد و بعضی استاداش نامرد باشن و دختراش حال به هم زن اما باز برای خوش گذرونی بهترین چیزه ! به خصوص خنده های سرکلاس ! امشب علی بهم اس داد...
-
تاوان !
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 01:04
" دوس داشتن " هم مثه خیلی چیزا ، پس دادن تاوان خودش رو داره ! تاوانشم اینه که فرقی نداره که کِی باشه و کجا باشی ... هر زمان و مکانی که باشی دلت همیشه تنگ میشه ! و چقد قشنگه وقتی بفهمی که دل کسی که دلت براش تنگ میشه هم برات تنگ بشه ! ... این میشه زیباترین نوع پس دادن تاوان ! پی نوشت : قبلن شب های قدر ، دعای...
-
اِند بی خیال شدن !
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 23:09
خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست ... خدا ، خدای آدمهای خلافکار هم هست ... و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد ... فی الواقع خداوند اِند لطافت ، اند بخشش ، اند بی خیال شدن ، اند چشم پوشی و اند " رفاقت " است ... رفیق خوب و بامرام همه چیزش رو پای رفاقت میدهد ! - یکی از دیالوگ های فیلم مارمولک . پی...
-
مقدمت گلباران !
جمعه 28 مردادماه سال 1390 23:11
هیچ وقت دوست نداشتم از فامیل یا دوست و آشنا وبلاگمو کسی بخونه ! یه زمانی چرا ، همه اسمشو داشتن اما وقتی قضیه جدی تر شد دیگه وبلاگ رو به هیشک معرفی نکردم و هرکی میپرسید میگفتم حس و حال نوشتن ندارم ! مهم ترین دلیلش این بود که احساس راحتی نمیکردم و نمیشد هر حرفی رو زد ... اما یکی هست که برام فرق داشته باشه ... یعنی بشه...
-
اتهام ... متهم !
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 03:01
یروز بهت گفتم سخت نگیر رفیق ، گفتم واست مهم نباشه ، بی خیالش ، بذار بگن ... گفتی نمیشه ، هرکاری هم کنی بازم اتهامش خیلی سخته ! اتهام یعنی اینکه تو دلت هیچی نیست ، اما میگن ، یچی دیگه ... جدای از چیزی که هستی ! میدونستم اما درست و حسابی تجربه نکرده بودم ! اما الان خوب میفهممت ، میفهمم اون اعصاب خورد کنی های اون روزاتو...