-
مادر من ، مادر من ... !
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 01:00
از وبگردی های شبانه رسیدم اینجا ... آهنگ هایی رو که واسم خاطره بود گوش می کردم ... همون موقع 90 داشت عکس های فوتبالیست های قدیمیو نشون میداد ... انگاری همه چی امشب دست به دست هم داد تا برم تو فاز بچگی هام ... با خاطره های خوب و بدش ... با اون لحظات دوس داشتنی و تکرار نشدنیش ... تو اون سایت ، بعد از گوش کردن چند تا...
-
مملکته اسلامی ما !
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 13:27
تو مملکت اسلامی ما پول نداشته باشی باید بمیری ! مدارکشم موجوده ! ایناهاش ! پی نوشت : پزشکان محترم ! بنده هیچ تقصیری ندارم ! فقط یک نگاه به کامنت های مردم تو همین لینک بندازید ! یواش یواش شماها و دار و دسته هاتون دارین میشین یک قشر منفور جامعه ! چرا ؟! به قول یکی از کامنت گذار ها : فقط پز دارند بیشتر دکترها. فاتحه ی...
-
از چی بگم ؟! از کی بگم ؟!
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 21:55
- میخواستم از اسطوره ی فوتبال ایران بگم ... میخواستم بگم ناصر حجازی این روزا حالش خوب نیست ، بیماره ... براش دعا کنید ! - میخواستم از دلتنگی غروب جمعه بگم ... دلتنگی و بی حوصلگی ای که بعد از چند وقت ، این جمعه اومده سراغم ! - میخواستم از ایست بازرسی برادران زحمتکش بسیج و اینا بگم ... که امروز وقتی از کلاس برمیگشتم...
-
مرسی که هستی !
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 23:54
مرسی که کنارمی و از همه بهم نزدیک تری ... مرسی که امشب تو اوج بی حوصلگی اومدم پیشت و پر انرژی برگشتم ... مرسی که امشب خوندم و تو هم صداتو در آوردی و با هم خوندیم ! مرسی که تنها همدم شبهای تاریکم هستی و مطمئنم اگر ولت نکنم ولم نمیکنی ! مرسی که دارم روزها و شبها باهات عشق و حال میکنم ... مرسی که هستی ، دوستت دارم ! پی...
-
تولدت مبارک رفیق ...
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 22:04
دقت کردین بعضی ها هستن که آدم نسبت بهشون یک حس خیلی خیلی خوب داره ؟! ممکنه حتی طرف مقابلتو هم درست حسابی نشناسی ... یا حتی نه دیده باشیش نه باهاش حرف زده باشی ... اما این احساس خوب همیشه همراه آدم هست ! ممکنه این احساس از تعریف کردن دیگران از خوبی های اون طرف باشه ... یا بین ماها وبلاگ نویسا از خوندن مطلب های اون فرد...
-
خواستگاری !
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 19:06
آقا تیتر پستو نگاه نکنید ، هیچ خبری نیست ب جان خودم ... ! فقط اومدم بگم شماها میدونین چرا من هر موقع از آرایشگاه میام بیرون ، دوس دارم برم خواستگاری ؟!! والا خودم هرچی فک میکنم به نتیجه ای نمیرسم ... آخه بدبختیش اینه که نه خبری هست ، نه طرف مورد نظری هست ، نه هیچی ... ! حالا این چه حسیه من دارم خدا داند ! مردم حس دارن...
-
فوتبال کثیف ایرانی !
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 21:32
ادعا داشتن بعضی موقع ها خوبه و بعضی موقع ها بد ! اگر بتونی رو سر اون ادعا و حرفت واسی خیلی خوبه ... اما اگر نه ، نتونی این کارو کنی فقط خودتو ضایع کردی ... ! حالم از پرسپولیسی ها به هم میخوره ! ( منظورم هوادارش نبود ، کسایی که تو باشگاه پرسپولیس فعالیت دارن ) ... میخواد طرف مدیر باشه یا مربی یا بازیکن ! اما خب استثناء...
-
خوشبحالت آقای راننده !
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 21:46
امروز صبح که داشتم میرفتم دانشگاه ، سر راه مینی بوس ها و اتوبوس هایی رو دیدم که بچه های ابتدایی توش نشسته بودن ... یاد دوران مدرسه ی خودم افتادم ! ساعت 7 باید میرفتم سر ایستگاه تا سرویسمون بیاد و بریم مدرسه ... وقتی میخواستیم پیاده شیم ، حاضر بودم هرجایی برم و هرکاری کنم جز اینکه برم سر کلاس و درس گوش کنم ! به خصوص...
-
دیوونه نشدیم به خدا ، مامان خانوم !
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 20:20
از اون شبی که بازی کیامهرو دیدم ، تمرینات آواز خونی خودمو راه انداختم !! (حالا یطوری میگم انگاری خیلی صدا دارم ! ) جاتون خالی صب تا شب ، شب تا صب میزنم زیر آواز !!! تو حموم ، تو دستشویی ، تو خونه ، تو دانشگاه ، تو ماشین ، تو خواب و ... ! اولین شب حدود ساعت 2 و 3 شب بود که جو گرفته بودم اساسی ! یعنی رفته بودم تو حس و...
-
حاج آقاها ، حاج خانوما ، مسئلتن !
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 22:15
آقا ما 2 ، 3 روز پیش داشتیم محموله ی شیر به خونه ی مامان بزرگمان جا به جا میکردیم که به دلیل فشردگی پاکتهای شیر و لایی کشیدن های اینجانب ، اکثر شیرها ترکید و روی صندلی عقب رخش محترممان پخش و پلا شد ! آن شب برای اینکه بو نگیره آمدیم همینطوری کشکی کشکی شستیمش ، صبح که رفتیم تو ماشین دیدیم هی وای من اصلا نمیشه وارد شد !...
-
بشنو از نی چون حکایت میکند ... + تولد !
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 00:03
۱ . کلاس امروز ریاضیات تشکیل نشد ! از ساعت 2 علاف شدیم تا 3 که یک نفر اومد گفت استاد امروز نمیتونه بیاد و برین بعدا هماهنگ میشه واسش ... همه آخجون آخجون رفتن به کارشون برسن ... ایمان امروز کلاس نی داشت که سازشو همراه خودش آورده بود ... ما هم تصمیم گرفتیم بریم و ایمان واسمون نی بزنه ... حدود یک ساعت واسمون زد ، معنی...
-
اینجا اراک است ، صدای جمهوری اسلامی ایران !
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 00:11
1. هفته ی پیش با بچه های دوره ی دبیرستان میخواستیم بریم بگردیم ! جایی پیدا نکردیم که بریم ! یعنی هرچی فک کردیم دیدیم اصلا این خراب شده جایی نداره ! رفتیم پارک به جای خوردن یک هوای درست حسابی و دیدن 4 تا آدم حسابی ، بوی آلودگی خوردیم و 4 تا معتاد دیدیم ! اینم از تفریحالت سالم شهر ما ! 2 . با یک حسابرس از تهران صحبت...
-
و چه لطیف است ، حس آغازی دوباره ...
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 20:32
تا اونجایی که یادمه ، اولین باری که وبلاگ " کاغذ کاهی " رفتم ، یک پست درباره ی فوت یک پسر بچه بود ... فک میکنم اسمش محمد علی بود ... از بچه های بهزیستی که به خاطر بیماری به رحمت خدا رفته بود ... یک عکس از محمد علی بود و حس نویسنده ی اون وبلاگ در مورد اون پسر بچه ... هیچ وقت فک نمیکردم یروزی نویسنده ی اون...
-
۳۱ شهریور ، 14 فروردین ، کابوس مدرسه ...
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 00:57
تو پست دیشبم گفتم که هیچ وقت 14 فروردین مدرسه نرفتم ... 15 فروردین برام حکم همون روز بعد از تعطیلات و کابوس اونو داشت ... الان با اینکه نمیرم اما همچنان که یادش میفتم حالم گرفته میشه ... هرچند میزان حالگیریم میون مقاطع مختلف واسم فرق داشت ! ابتدایی که بودم وضع بهتر بود ... یجورایی قابل تحمل تر ... مدرسه ی ابوریحان...
-
جونم آشپز !
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 20:04
تا حالا به این موضوع فک نکرده بودم ! به اینکه 13 بدر چقد میتونه استعداد های نهفته ی آدمیو آشکار کنه ... اونم چی ؟! استعداد آشپزی ! من امروز به خودم امیدوار شدم که میتونم یک آشپز خیلی خیلی خیلی خوب باشم و هرچه بیشتر امیدوار شدم به اینکه دیگه میتونم مستقل زندگی کنم !! ( تو عمرمون یبار جوجه کباب درست کردیما ! چقد...
-
موضوع انشا !
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 20:06
موضوع انشا : ایام تعطیلات و نوروز خود را چگونه سپری کردید ... ؟! به نام خدا خوردیم و خوابیدیم و هیچ کار مفید و غلط اضافه ای انجام ندادیم ! پایان ! پی 13 بدر نوشت : 13به درتون مبارک ! امیدوارم فردا حسابی بهتون خوش بگذره و امیدوارم همگی در حفظ محیط زیست کوشا باشیم ! ( چقد ادبی شد ... ) پی تولد نوشت : کوروش خان ، همشهری...
-
بلاگزیت ویژه ی ایام عید
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 23:56
بلاگزیت 14 ( ویژه ی ایام نوروز )
-
آبی ... بیشتر از همیشه !
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 19:06
حالا میخوایم اول شیم یا آخر ... ! میخوایم از تیمها 10 تا بخوریم یا 20 تا ... ! مهم نیست ... مهم اینه که داریم به پرسپولیسی ها فوتبال بازی کردن یاد میدیم ...
-
مکالمات نصف شبی های عاشقانه !
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 23:07
نمیدونم چرا انقد نصف شبها حال میده اس ام اس بازی کنی ! تقریبا کار هر شب ما شده ... هرچند به خاطرش باید هر روز کارت شارژ بخریم اما کلا می ارزه ! دیشب هم یکی از اون شبها بود که با ایمان ( همکلاسیم ) اس ام اس بازی کردم ... جای شما خالی ، بحث های عشقولانه شکل گرفت .. همه چی از این بیت شعر شروع شد : من : بیستون کندن فرهاد...
-
اخراجی ها یا جدایی نادر از سیمین ؟!
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 23:27
همین دیروز بود یک مطلب خوندم تو یکی از سایت ها که نوشته بود : " جدایی نادر از سیمین خیلی قبل تر از این حرفها و رقابتش با اخراجی ها ، برنده ی اکران نوروزی سینماها شده است ... " بیراه نگفته بود ... از نظر من عین حقیقت ! هرچقد هم این فیلمو بکوبونن و بگن جایزه های بین المللیش همه وجهه ی سیاسی داشته و ... اما...
-
حاصل یکی دو ساعت علافی !
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 21:57
ملک تا سرا ، سرا تا باغ ملی ، باغ ملی تا نیسانیان ، نیسانیان تا شریعتی ، شریعتی تا گردو ، گردو تا راه آهن ، راه آهن تا ولی عصر ، ولی عصر تا دروازه تهران ، دروازه تهران تا دانشگاه ، دانشگاه تا حافظیه ، حافظیه تا الهیه ، الهیه تا بهاران ، بهاران تا شهر صنعتی ، شهر صنعتی تا امیر کبیر ، امیر کبیر تا میدون امام ، میدون...
-
به سوی تو ...
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 01:45
امشب خونه ی مامان بزرگم دعوت بودیم ... اولش طبق معمول کلاس گذاشتم و گفتم نمیرم اما با تهدید های همه جانبه مواجه شدم و مجبور شدم رفتم ! الان هم خوشحالم که رفتم ... نمیدونم چرا امشب انقد بهم چسبید ! از اون شبهای خاطره انگیز . شاید به خاطر خوندن آهنگ به سوی تو بود ... آهنگی که عاشقشم ... کل بزن برقص های امشب یک طرف و...
-
عیدت مبارک دوستم !
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 21:58
دقایق داره به سرعت به سال تحویل نزدیک میشه ... چیزی به خداحافظی آخر 89 نمونده ... چیزی به آخر پایان دهه ی 80 هم نمونده از خودم میپرسم چطور بود ؟! سال 89 خوب بود ؟! دهه ی 80 چی ؟! اون خوب بود ؟! فکر میکنم ... خیلی زیاد ! به نتیجه ای نمیرسم ، فقط میگم " خدا رو شکر " ! این روزا حال و هوا بدجوری عوض شده ... شاید...
-
سلام کیامهر !
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 23:47
ساعت 11 ، 12 شب بود ، داشتم با یکی از همکلاسی های محترمه چت میکردم ! ( مدیونین اگر فک کنین خانوم " س " بوده !! ) موبایلم زنگ خورد و دیدم نوشته " kia " ، یکم تعجب کردم ! آخه دیروز صبحش با کیامهر حرف زده بودم ، گفتم حتما کار مهمی پیش اومده دیگه ... بعد از اینکه گوشیو برداشتم کیامهر گفت یک لحظه گوشی...
-
به امید دیدار تاواریش !
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 21:53
اوایل آشناییم با نیما ، همیشه بهم میگفت هوس رفتن به شیراز کردم ! بهش میگفتم خب یک برنامه بریز برو و اون میگفت فرصتش پیش نمیاد ... اما الان بعد از چند وقت از اون روزها و به مناسبت عید نوروز شرایط جور شده و نیما داره میره شهر آباء و اجدادی خودش شیراز ... از چند روز پیش که بهم گفت میخوایم بریم قشم و بعدش هم شیراز دلتنگیم...
-
لذت بخش ترین کارها ... !
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 00:47
از طرف نیما دعوت شدم به یک بازی که باید لذت بخش ترین کارهایی که میکنمو نام ببرم ... خب من از همه ی کارها لذت میبرم واقعا !! اما مجبورم خلاصش کنم به 5 تا و از 5 نفر دعوت کنم تا اونها هم بنویسن ... پس لطفا اگر حال و حوصله داشتین تشریف ببرین ادامه مطلب ! اگرم نداشتین بشینین با این بچه ها هندونه قارچ کنین حالشو ببرین ! 1...
-
من گویم که ...
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 00:14
قاضی گوید ، ز عالَمی محکمه به مطرب گوید ، کز دو جهان زمزمه به صوفی گوید ، از همه به دور سماع من گویم که ، عاشقی از همه به ... پی توضیح نوشت : امشب بابام برام این شعر از " نجم الدین کبری " را خوند ... تازگی ها زود اشکم در میاد ... مثه امشب که وقتی شعرو خوند اشک تو چشمام جمع شد !
-
دلم برات تنگ شده ایرج !
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 19:52
امروز داشتیم با بچه های دانشگاه برنامه ی یک توره یک روزه به اصفهانو میچیدیم ... یک اردوی دانشجویی که میخوایم برای اولین بار بریم البته اگر مثه ترم های قبل دختر خانوم ها روز قبلش جا نزنن ! حرف از اردو و این چیزا شده بود یاد دوره ی دبیرستان افتادم ... با اینکه مدیرمون و ناظم هامون ( معذرت میخوام از دوستان ) مثه سگ بودن...
-
مرخصی ... !
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 17:22
پی نوشت : برمیگردم ... به زودی ! پی تولد نوشت : میکاییل ، رفیق نازنینم تولدت مبارک ... با آرزوی بهترین ها !
-
چه ربطی داره ؟!
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 22:34
تابناک پست گذاشته " طرح 39 نماینده برای مقابله با سگ بازی !! " بعد یکی اومده کامنت گذاشته : " خیلی خوبه ! ای کاش زودتر تصویب بشه..از شر این سگ همسایه راحت بشیم. نه میشه نماز خوند نه راه رفت " معذرت میخوام ، یکی میشه میاد بگه سگ همسایه چه ربطی به نماز خوندن و راه رفتن ایشون داره ؟!! پی وکیل بانو...